بزرگنمايي:
ایرانیان جهان - به ظاهر، هنوز هم تکلیف توافق هستهای بین ایران و آمریکا روشن نیست.
به ظاهر، هر چه بیشتر پیش میروند، دهانهی کوچه تنگتر میشود.
مسیری که دو عابر و دو خودرو و یک فرغون به راحتی میتوانستند با فراغت بال از کنار هم بگذرند، رفته رفته شباهت پیدا میکند به کوچهی آشتی کنان. هنوز هم در برخی شهرهای ایران و جهان میتوان چنین کوچههایی را دید.
طوری ساخته شدهاند که یا باید مهربانانه به همدیگر راه داد یا گریزی از تنه زدن و گلاویزشدن نیست. آمریکای دونالد ترامپ، خود را در موقعیتی میبیند که با بیشترین میزان امتیازطلبی و سختگیری پای میز مذاکره آمده و میخواهد وانمود کند که هیچ جوره زیر بار آن نمیرود که ایران، امکان غنیسازی داشته باشد. در سوی دیگرِ میز، ایران با طرح موضوع به سامان نرسیدهی کنسرسیوم غنیسازی مشترک با عربستان و امارات، نشان داده که حداقلها را نیز امتیاز میداند. اما حالا کار به جایی رسیده که همان مقدار حداقلی هم با اما و اگر روبرو شده و اینجاست که میتوان فهمید، طرفین در موقعیت ویژهای قرار دارند و حساسیت تصمیمگیری در این شرایط، بالا رفته است.
حالا بیایید فرض کنیم که کل این سناریو و بازی درآوردنهای تیم ترامپ در مورد مخالفت با غنیسازی، فقط یک بازارگرمی و چانه زنی باشد که اصلیترین مشوق آن، اسراییل است. یعنی فرض را بر این بگیریم که آمریکا در شرایط عادی و طبیعی، میزان حداقلی غنیسازی را برای ایران، یک امتیاز طلایی تلقی نمیکند اما مداوما از تل آویو و شاید برخی کنشگران دیگر، چنین سیگنالی دریافت میکند: الان بهترین موقعیت برای اعمال فشار و امتیازگیری است. نباید در برابر ایران وا داد!
اگر سناریوی فرضی بالا درست باشد، قاعدتا در پشت پردهی مذاکرات، آمریکا شرط و شروط دیگری پیش کشیده و یحتمل، مواردی مانند ضرورت عدم حمایت ایران از حوثیهای یمن را به عنوان یک گزینهی مهم روی میز گذاشته است.
در نظر داشته باشیم؛ ما از ادبیات آمرانه و قلدرانهی دوران پمپئو که از ایران میخواست «عادی» رفتار کند، رسیدهایم به موقعیت جدیدی که ترتیبات امنیتی خاورمیانه، چنان متحول شده که اساسا نیازی به طرح مجدد مفهوم رفتار عادی و غیرعادی نیست و در ظاهر، تنها نقطهای که حالا میتواند آمریکا، اسراییل و کنشگران منطقهای را نگران کند، تحرکات حوثیهای یمن است.
حالا سوال اینجاست: آیا پذیرش چنین شرطی دشوار است؟
خیر.
به جرات میتوان گفت؛ موضوع حمایت تهران از حوثیهای یمن، در مقایسه با مسائل راهبردی و کلانی همچون حماس، حزب الله لبنان، دولت بعثی بشار در سوریه و حشد شعبی عراق، موضوع چندان مهمی نیست و میتوان دربارهی چند و چون حمایت از یمنیهای نزدیک به ایران تجدیدنظر کرد. به عبارتی دیگر، چیزی که ادامهی راه را دشوار میکند، ربط چندانی به موضوعات منطقهای و سیاست خارجی ندارد و اتفاقا فلز یا متال آن، کاملا داخلی است.
مساله اینجاست: رسیدن به یک توافق جدید با آمریکا و اروپا، علاوه بر آن که برخی از ابعاد فنی قدرت هستهای و کنش جمهوری اسلامی در منطقه را در بر میگیرد، علاوه بر آن که الزامات حقوقی – بینالمللی جدیدی در مورد پالرمو و اف.ای.تی.اف پیش میکشد، با مبانی گفتمان داخلی جمهوری اسلامی و دالّ مهمی به نام «آمریکاستیزی» و «غرب ستیزی» نیز ارتباط پیدا میکند. آیا موضوع به همین جا ختم میشود؟
خیر.
مساله فراتر از تغییر ادبیات و گفتمان است و قطعا با مفهوم مهم دیگری به نام مهندسی مسیر اصلاحات ساختاری نیز ربط پیدا میکند.
اساسا نمیتوان به توافق هستهای و هموارسازی مسیر اف.ای.تی.اف و بازگشت ایران به معادلات منطقه و جهان اندیشید، ولی تامل در برخی اصلاحات ساختاری را نادیده گرفت. به عنوان مثال، عاقلانه نیست که نظام حکمرانی ایران، در فردای توافق هستهای، منطق بودجهریزی خود را تغییر ندهد و بودجهی سال 1405 را هم با همان فلسفه و معرفت شناسی سال 1404 ببندد. چرا؟ به این دلیل که ورود ایران به مسیر گذار از فرسایش زیرساختی طولانی مدت و قدم نهادن در راه توسعهی اقتصادی، ناگزیر، پای برخی الزامات توسعهی سیاسی را نیز به میان میآورد، میزان نقش آفرینی نهادها و جریانها دچار تحول میشود و در نتیجه مدیریت تغییراتِ آتی، الگوهای سیاسی و اجرایی جدیدی را طلب خواهد کرد. آیا این به معنی تغییر موازنهی قدرت بین جریانات سیاسی جمهوری اسلامی و ضعیف شدن جریانِ راست و طلوع مجدد خورشید اصلاح طلبان خواهد بود؟ به گمانم خیر! بسیار خوشبینانه و غیرمنطقی است اگر تصور کنیم قرار است در مسیر اصلاحات ساختاری، حاکمیت، به مغضوبان دیروز فرصت دهد که به میدان بیایند و بگویند: «حق با ما بود». این مساله برای حاکمیت جمهوری اسلامی، از چنان اهمیتی برخوردار است که در این وادی، به جرات میتوان گفت، اختلاف نظری بین تهران و قم وجود ندارد و علاوه بر ساختار رسمی هستهی قدرت حاکمیت، جریان سنتی حوزهی علمیه قم و نهادهای روحانیتی پشتیبان جریان راست، تمایل دارند که اصلاح طلبان مارک دارِ به گوشه رانده شده، همچنان در پارکینگ بمانند. پس خیالبافی و خوشبینانه است اگر تصور کنیم که در مقطع پساتوافق و آغاز اصلاحات تدریجی در ایران، چهرههایی مانند خاتمی، میرحسین موسوی، کروبی، تاجزاده و حتی روحانی، در کانون تصمیمات قرار بگیرند. در چنین شرایطی، این شاکلهی سنتی قم است که باید در جستجوی راهی باشد تا با به کارگیری بخشی از میانه روها و تغییر لباس و ظاهر برخی از نیروهای قبلی، میدان داری کند. خودمانیم؛ حرکت در مسیر چنین تحول بزرگی برای «قم» آسان نیست. باید دید آیا در هفتههای آتی، زمزمههایی از تغییر روایت یا روایتسازی و گفتمانسازی خواهیم شنید، یا مسیر پیش رو توام با کُندی و تردید خواهد بود.
311311
کد خبر 2068390
لینک کوتاه:
https://www.iranianejahan.ir/Fa/News/1445227/