ایرانیان جهان - ایران / «وزن سنگین سیاست» عنوان یادداشت روز در روزنامه ایران به قلم سید عطاءالله مهاجرانی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
در مسابقات کشتی آزاد یا فرنگی شاهد کشتی گیرانی با وزنهای متفاوت هستیم. مثلاً در کشتی فرنگی مردان سنگین وزن یا خروس وزن و یا پَر وزن! در رده خود با هم کشتی میگیرند. شیوه کشتی گرفتن هر گروه متفاوت است. سنگین وزنها مثلاً در رتبه 130 کیلوگرم انگار همانند دو تا تانک یا کامیون میخواهند به هم نزدیک شوند. لنگر برمیدارند. گشاد راه میروند. انگار گردنشان سیمانی است. سبک وزنهای 55 کیلویی اما مثل پرنده پرواز میکنند. برای همین میگویند پَر وزن! این سبکی و سنگینی در کلام و موسیقی و سینما و خانه و اسباب و وسایل خانه و خواب هم دیده میشود.
ما در زندگی خود گویی مدام در کشاکش بین سنگینی و سبکی قرار داریم. جسم ما سنگین و زمینی است و جان ما سبک است و میل به پرواز دارد. جان به تعبیر مولانا جلالالدین بلخی سبکرو است و جسم سنگین مزاج. دارایی و انبوه داشتهها انسان را سنگین میکند. بخشیدن و ایثار انسان را سبک مینماید. با «داشتن و افزودن» بر داشتهها سنگین میشویم و با «شدن و بودن» سبکبال.
به روایت جلالالدین بلخی:
ملک و مال و اطلس این مرحله
بازار ![]()
هست بر جان سبک رو سلسله
اگر میخواهیم سبک رو باشیم؛ باید سلسله را از دست و پا و بالهایمان باز کنیم.
از سلمان فارسی روایت شده که گفته است: «نجی المخففّون» سبکباران یا سبکبالان نجات پیدا میکنند. به روایت حافظ؛ «کاندرین دیر کهن کار سبکباران خوش است!» ذهن و زبان انسان همین طور است. داستان و شعر نیز همین است. ایتالو کالوینو رماننویس متفکر و آفریننده ایتالیایی در کتاب «شش یادداشت برای هزاره بعدی» این مفهوم را تبیین کرده است. چهل سال پیش این کتاب را که در واقع پیشنویس شش سخنرانیاش برای دانشگاه هاروارد بود، تنظیم کرده بود که مرگ گریبانش را گرفت.
می خواست به هاروارد برود و:
مرگ بر ره ایستاده منتظر
خواجه از بهر تماشا میرود!
یادداشتها را همسرش استر کالوینو منتشر کرد. در سخنرانی اول درباره «سبکی» و نیز «سنگینی» سخن گفته است. نتیجه و ثمره چهل سال داستان نویسیاش را چنین تعریف کرده است: «اکنون دنبال زدودن وزن هستم! وزن از شعر، از داستان، از موسیقی…» مثال روشنی برایتان بزنم. شیوه گفتار و محاوره در بین خواص و دانشگاهیان وعالمان دینی در دوره قاجاریه با روزگار ما متفاوت است. کتابها هم همینطور. دیگر کسی کتابی مثل «درّه نادره» میرزا مهدی خان استرآبادی نمینویسد. کسی هم نمیخواند. نمیتواند بخواند! این سطر نشانه از همان نثر سنگین سنگواره است. فقط یک سطر!
در اصابل و مرابط، صهیل خیول و اطیط حمال...
(دره نادره، تصحیح دکتر سید جعفر شهیدی، تهران، 1341 ج اول ص 9)
از این نثر سنگین درمانده در خویش تا نثر شتابانده و سبک دهخدا و شعر نیما، ما از سنگینی به سوی سبکی پرواز کردهایم. مصادیق گونهگون این پرواز یا هجرت را در زمینهها و ساحتهای مختلف میتوان مشاهده کرد. به عنوان نمونه بوروکراسی و یا دیوانسالاری و سرگردان کردن مردم نشانهای از سنگینی سازمان اداری است. جهان به سوی سبک کردن، مسیر شگفتانگیزی را طی کرده است. شما در زندگی مدل امروزی در جهان پیشرفته سروکارتان به ادارات نمیافتد! اصلاً میزی نمیبینید که ناگزیر شوید زیرمیزی بدهید. کارها روان و سبک و شتابان انجام میشود. وقتی رمان قصر نوشته فرانتس کافکار را میخوانیم، به تعبیر طیب صالح رماننویس بزرگ سودانی، درباره قصر میگفت: «قصر لعنتی. من هنوز گریبانم را از دست قصر آزاد نکردهام! نمیتوانم آزاد کنم.» وقتی قصر را میخوانیم مانند تاریکی سنگین سرب گونهای بر سرمان آوار میشود. نمیتوانیم نفس تازه کنیم. هر سطری و صفحهای گریبانمان را میگیرد. هیبت سنگینی رمان را با تمام وجود خود حس میکنیم. اما وقتی رمان پیرمرد و دریای همینگوی را میخوانیم، با رمان پرواز میکنیم. سانتیاگو پیرمرد ماهیگیر رمان همینگوی را مقایسه کنید با پیرمرد خنزر پنزری رمان بوف کور صادق هدایت! از پیرمرد خنزر پنزری میگریزیم چون بوی مرگ و نابودی میدهد. به سانتیاگو دل میبندیم چون با روح با صفای او پرواز میکنیم. دیباچه به طول انجامید! خواستم بگویم سفر از سنگینی به سبکی، سفر پرماجرایی است که در ساحتهای مختلف اتفاق میافتد یا بایست اتفاق بیفتد؛ از جمله در سیاست.
وزن سنگین سیاست
واقعیت این است که سیاست از آنجا که نسبت و ملازمه وجودی با قدرت پیدا میکند، اگر قدرت با دو مقوله عدالت و آزادی مهار نشود، سایهاش سنگین و هولناک میشود. از آنجا که قدرت نهادهای تبلیغات و اسلحه و زندان و محکمه را نیز در اختیار دارد، میتواند آنچنان سنگینوزن شود که ما غیر از حضور سنگین سیاست چیز دیگری نمیبینیم. شوروی سابق چنین بود. من در دوران برژنف و بعد در دوران گورباچف و سومین بار در دوران یلتسین شوروی و بعد روسیه را دیدهام. در دوره برژنف احساس میکردید که به جای فضا سرب تنفس میکنید. فروشندگان در فروشگاهها و مردم در خیابانها و مترو چهرههایشان گرفته و در خود فرورفته بود. شاید بهتر از همه میخائیل بولگاکف در رمان «مرشد» و «مارگریتا» که یکی از زیباترین و پیچیدهترین رمانهای ادبیات جهان است، این فضای سرد و سربی و کشاکش این زنجیرهای زمخت برون و درون را تصویر کرده است. با دو پرسش بنیادین روبهرو میشویم؟ چرا سیاست در شوروی و یا حاکمیتهای استبدادی سنگینوزن میشود. به نحوی که همه میخواهند از حیطه اعمال اراده و قدرت چنان سیاستی بگریزند؟ دوم برای سبک کردن سیاست چه باید کرد؟ نیاز به سبکی هم در ساحت اندیشه و نظر داریم و هم در ساحت عمل. تا شاهد اعتلا و سبکبالی باشیم. قرآن مجید این سبکبالی و اعتلا را با بیانی شگفتانگیز تبیین کرده است:
مَن کانَ یرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا إِلَیهِ یصْعَدُ الْکلِمُ الطَّیبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یرْفَعُهُ (سوره فاطر، 10)
هر کس سربلندی میخواهد، سربلندی یکسره از آنِ خداست. سخنان پاکیزه به سوی او بالا میرود، و کار شایسته به آن رفعت میبخشد.
دو تعبیر «صعود کلمه» و نیز «رفعت عمل صالح» تمام سخن درباره مقوله سبکی و سنگینی است! هفته آینده بحث را دنبال میکنم.