ایرانیان جهان - فرهیختگان / «توسیدید در میانهٔ جنگ 12 روزه» عنوان یادداشت روز در روزنامه فرهیختگان به قلم سیدامیر یحیوی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
در ژوئن 2025، جهان برای 12 روز شاهد یک رویارویی مستقیم و بیسابقه میان ایران و اسرائیل بود؛ جنگی که با چند ترور هدفمند از جانب اسرائیل علیه فرماندهان نظامی و دانشمندان ایرانی آغاز و با حمله موشکی گسترده ایران به سرزمینهای اشغالی پاسخ داده شد. اگرچه این حوادث، جرقههای آشکار جنگ بودند؛ اما توسیدید (توکودیدِس)، مورخ یونانی به ما میآموزد که این درگیری یک «رخداد ناگهانی» نیست، بلکه نقطهعطفی اجتنابناپذیر در یک فرایند تاریخی طولانیمدت است؛ فرایندی که یک گزاره مشخص درون خود داشت: ترس فزاینده اسرائیل از برآمدن و قدرتگیری ایران. در بسیاری از تحلیلهای تاریخی، زمانی که به موضوع علل وقوع حوادث میرسیم، طیفی از نقطهنظرها وجود دارد. در یکسوی این طیف تأکید بر فرایندهاست و در سوی دیگر، مهمترین علتها در تصمیمگیریها یا اقدامات اشخاص دنبال میشود. توسیدید، مورخ یونانی سده پنجم پیش از میلاد را میتوان جزء دستهای دانست که بیش از آنکه اشخاص یا رخدادهای لحظهای را علل وقوع حوادث بدانند، بر فرایندهای تاریخی تأکید میکنند. او در تنها کتاب خود، «تاریخ جنگ پلوپونزی» که شرح نبردهای چندینساله میان دو دولتشهر یونانی (آتن و اسپارت) است، بهوضوح میان آنچه ظاهراً بهعنوان علت جنگ شناخته میشود و آنچه علت حقیقی جنگ است، تمایز قائل میشود. توصیفات توسیدید از علل حقیقی و ظاهری نبرد دو دولتشهر یونانی، شباهتهایی با وضعیت کنونی خاورمیانه و درگیری اخیر میان ایران و اسرائیل دارد. اگر منطق این مورخ یونانی را بهعنوان چهارچوب تحلیلی خود بپذیریم و ادعا کنیم امروزه نیز میتوان از این منطق بهره برد، موضوعات زیر برجسته میشوند:
1- علل اصلی جنگ در مقابل دستاویزهای ظاهری: پروفاسیس را شاید بتوان مهمترین واژهای دانست که توسیدید بر آن تأکید میکند. مقصود از آن «حقیقیترین علت» است که او آن را در برابر علت ظاهری جنگ آیتیا میان دولتشهرهای یونانی به کار میبرد. او مینویسد: «در نظر من، علت حقیقی جنگ که دربارهاش بهندرت سخنی به میان آمده است، این بود که آتن نیرومند شده بود و این واقعیت اسپارتیان را چنان وحشتزده ساخته بود که مجبور شدند به جنگ دست بیازند. ولی تهمتهایی که دو طرف به یکدیگر مینهادند و [...] جنگ را آغاز کردند، از این قرار بود...» و در ادامه به علل ظاهری نبرد میپردازد. از این منظر، درگیری میان ایران و اسرائیل را باید نتیجه تغییر موازنه قوا در خاورمیانه دید. برایناساس، عواملی چون برنامه هستهای ایران، توسعه موشکهای بالستیک و گسترش نفوذ منطقهای از طریق محور مقاومت، مجموعه عواملی (درون یک فرایند) هستند که اسرائیل را دچار ترسی کردند که آن را مجبور میکرد دست به عملیات نظامی تهاجمی علیه ایران بزند. عوامل مذکور زمانی اهمیت چندبرابری یافتند که ایران و ایالاتمتحده وارد گفتوگوهایی درباره مسائل هستهای ایران شدند. این موضوع بهوضوح در عنوان مقالهای که والاستریت ژورنال در 29 می منتشر کرد، دیده میشود “Israel Fears Being Boxed In by Trump’s Iran Talks”.
بازار ![]()
2- نقش ادراکات و احساسات: نتیجه منطقی آنچه گفته شد، برجستهشدن نقش احساسات در مقابل واقعیتهاست. از منظر توسیدید، حقیقیترین علتی که منجر به آغاز درگیری میشود، افزایش ترس یک طرف بهدلیل برداشت تهدیدآمیز روزافزون از اقدامات طرف مقابل است. اسرائیل با وجود حمایتهای بیقیدوشرط آمریکا و دستیابی به پیشرفتهترین تکنولوژیهای نظامی، درگیر با ترسی شد که بهدلیل ادراک تهدید از اقدامات طرفِ ایرانی و معادلات منطقه به نفع آن، شکل گرفت. با شدتگرفتن این ترس، اقداماتی چون حمله نظامی مستقیم که پیشتر همراه با ریسک زیادی تلقی میشدند، بهمرور عقلانی جلوه داده شدند.
3- بیرحمی فرایندها: فرایندهای تاریخی را میتوان مجموعه عوامل بیشماری دانست که در زمانها و مکانهای خاصی و با نسبت خاصی با یکدیگر، قرار میگیرند و آینده را در چهارچوب مشخصی صورتبندی میکنند. تأکید بر فرایندها از جانب توسیدید- بهویژه زمانی که او تلاش میکند علت جنگ را در تاریخ پنجاهساله گذشته یونان بیابد- منجر به آن میشود که نقش اشخاص، تصمیمات یا بهطورکلی هرکدام از عوامل منفرد، کمرنگ شود و اهمیت اصلی به خودِ فرایند داده شود. در این نگاه با اینکه فرایندها خود از مجموعه عوامل تشکیل شدهاند، ولی هویت مستقلی پیدا میکنند. مجموعه عواملی که فرایندها را میسازند، وزن یکسانی ندارند و برخی از آنها، توان بیشتری برای تغییر در چهارچوب رخدادهای آینده دارند. این دسته از عوامل را با عنوان «نقاط عطف» یاد و در تحلیلهای تاریخی بر آنها تأکید میکنند، برای مثال شاید بتوان ریشه درگیری میان ایران و اسرائیل را تا پایان جنگ جهانی دوم یا حتی قبلتر، عقب برد؛ اما نقاط عطف درگیری اخیر میان آنها را میتوان در سلسله عوامل چند سال اخیر مشاهده کرد: طوفان الاقصی، ورود حزبالله و حوثیهای یمن به درگیری، حمله به کنسولگری ایران در سوریه و عملیاتهای وعده صادق یک و دو. فرایندها بهگونهای رخدادهای پس از خود را چهارچوببندی میکنند که شاید بتوان گفت تخطی از آنها ممکن نباشد و تصمیمها، محکوم به پیروی از چهارچوب تعیینشده بهوسیله آنهاست.
4- اجتنابناپذیری درگیری: به عباراتی که از توسیدید نقل شد، بازگردیم و این بار بر یکی از جملات او تمرکز کنیم: «... این واقعیت اسپارتیان را چنان وحشتزده ساخته بود که مجبور شدند به جنگ دست بیازند...» نقش فرایندها در همان واژه «مجبور» است. هر دو طرفِ درگیری چه در یونان باستان و چه در خاورمیانه امروز در مسیری خصمانه قفل شده بودند که نتیجه آن رویارویی مستقیم بود؛ با اینکه زمان وقوع این اتفاق مشخص نبود. ترورهای هدفمند اسرائیل در سحرگاه 23 خرداد، تنها حلقهای از زنجیرهای طولانی بود که پیشتر در روابط دو دولت شکلگرفته بود. این نقطهعطف، خود بر فرایندهای آتی اثرگذار است و مجموعه اقدامات آینده را چهارچوببندی میکند؛ البته با این ملاحظه که تنها یک عامل در کنار بیشمار عوامل دیگر است. بر اساس آنچه گفته شد، توسیدید به ما میآموزد که درگیری میان ایران و اسرائیل، صرفا یک درگیری نظامی لحظهای نبود، بلکه نتیجه نهایی (فعلاً) یا احتمالاً غیرنهاییِ (ناظر به رخدادهای آینده) یک رقابت استراتژیک طولانیمدت میان 2دولت، بر سر هژمونی در خاورمیانه بود. توسیدید بهدلیل مرگ زودرس نتوانست شرح وقایع جنگ پلوپونزی را تکمیل و در پایان کتابش، جمعبندیای از نگاه خود ارائه کند؛ اما شاید اگر امروز زنده بود، به سؤالات زیر اینگونه پاسخ میداد.
1- علت حقیقی رویارویی نظامی مستقیم ایران و اسرائیل چه بود؟
افزایش قدرت ایران (از بعد هستهای، موشکی و نفوذ منطقهای)، ترس وجودی را در اسرائیل برانگیخت؛ تاحدیکه درگیری نظامی مستقیم از یک گزینه پرهزینه، تبدیل به یک گزینه عقلانی برای این رژیم شد.
2- آیا وقوع درگیری به تصمیمهای رهبران دوطرف بازمیگشت؟
تصمیمهای رهبران در داخل چهارچوبی که فرایندها تعیین میکنند، قرار میگیرد. از این منظر، زمانی که فرایندی خصمانه آغاز میشود، شدت مییابد و به نقطه اشتعال میرسد، تصمیمهای رهبران صرفا میتواند زمان آغاز رویارویی مستقیم را تسریع ببخشد یا کُند کند.
3- درگیری قابلاجتناب بود؟
اگر بتوانیم چگونگی تأثیر هر علت را بر یک فرایند خصمانه شناسایی کنیم، شاید پیش از آنکه فرایند مذکور شدت یابد و به نقطه غیرقابلبازگشتی برسد، بتوان با صرف هزینههایی، تغییری در نتیجه نهایی یا نقطهعطف آتی ایجاد کرد؛ اما زمانی که به آن نقطه غیرقابلبازگشت برسد، دیگر نمیتوان از وقوع درگیری مستقیم اجتناب کرد. مسیری که در رابطه خصمانه اسرائیل با کشورهای منطقه طی میشد، مسیری فزاینده بود و نقاط عطف سالهای گذشته، نتیجه را به شکل غیرقابلاجتنابی به سمت درگیری مستقیم سوق میداد. بنابراین هر دوطرف باید احتمال میدادند که دیر یا زود خود را در میانه جنگ مستقیم ببینند .