دوشنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۴
خواندنی ها

سرمقاله اعتماد/ به در می‌گویم بلکه دیوار بشنود

سرمقاله اعتماد/ به در می‌گویم بلکه دیوار بشنود
ایرانیان جهان - اعتماد / «به در می‌گویم بلکه دیوار بشنود» عنوان یادداشت روز در روزنامه اعتماد به قلم مهرداد احمدی شیخانی است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید: برای من، استان ...
  بزرگنمايي:

ایرانیان جهان - اعتماد / «به در می‌گویم بلکه دیوار بشنود» عنوان یادداشت روز در روزنامه اعتماد به قلم مهرداد احمدی شیخانی است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید:
برای من، استان خوزستان معنایی فراتر از موطن و محل تولد دارد. خوزستان جایی است که هویتم را ساخته، سرزمینی که با افتخار و سربلندی از این می‌گویم که عزیزانم برای دفاع از این کشور، در آن خاک خوابیده‌اند. برای همین، وقتی یکی از دوستانم به بالاترین رده مدیریتی این استان انتخاب شد، بسیار خرسند شدم. دوستی با رفاقت 50 ساله و از دل جمعی کوچک که حالا جز من و او، کسی از آن جمع در قید حیات نیست و دیگر عزیزان آن جمع، یا در جنگ 8 ساله میهنی با عراق به شهادت رسیدند یا از عوارض آن جنگ، بعدها به درجه شهادت رسیدند و حالا از آن جمع، فقط ما دو تن مانده‌ایم و لذا آنچه در این چند خط می‌نویسم، نامه یک دوست به دوستی دیگر است که راه ارتباطی چندان همواری با او ندارم، هر چند در عرصه سیاست و قدرت که عرصه‌ای عمومی است، صلاح آن است که گفت‌وگو با یک صاحب‌منصب و از مقامات سیاسی در عرصه عمومی انجام شود تا جامعه هم شاهد آن باشد، بلکه گفت‌وگویی این‌چنین، هرچند بین دو رفیق قدیمی که اینک یکی، پای در ساختار تصمیم‌گیری دارد و دیگری، آدمی معمولی است که فقط دستی به قلم و فرصتی برای نوشتن دارد، از لکنت زبان کم کند و فرصتی شود برای مطالبه‌ای محترمانه تا بلکه شنیده شود و موثر افتد. ماجرا و دلیل نوشتن این سطور برمی‌گردد به واقعه و خبری تلخ که این روزها رسانه‌ای شده و متاسفانه تاثیری ناخوشایند بر افکار عمومی داشته. داستان از این قرار است که ماموران شهرداری در جایی از شهر اهواز، قصد تخریب دکه‌ای را داشته‌اند و بین صاحب دکه و ماموران شهرداری بر سر این تصمیم درگیری رخ می‌دهد. در ادامه، پسر آن صاحب دکه وارد ماجرا شده و تهدید می‌کند که اگر ماموران شهرداری از تصمیم خود برنگردند، او هم اقدام به خودسوزی می‌کند. در اینجا لازم می‌دانم به خاطره‌ای نزدیک از آخرین گفت‌وگویی که با دوست قدیمی‌ام، جناب موالی‌زاده استاندار خوزستان داشتم، برگردم. در این آخرین دیدار، ایشان تعریف می‌کرد که به قصد انجام کاری مربوط به استانداری در شهر تردد می‌کرده که می‌بیند روی یکی از پل‌های شهر شلوغ است. از همراهانش دلیل این شلوغی را می‌پرسد و آنها می‌روند و برمی‌گردند و می‌گویند جوانی در بالای پل، قصد انداختن خود به پایین و خودکشی دارد. جناب موالی‌زاده تعریف کرد که از خودرو پایین آمد و به بالای پل رفت و با آن جوان صحبت کرد تا بالاخره توانست او را راضی به تغییر تصمیم و بازگشت از خودکشی سازد. حالا این خاطره نزدیک را داشته باشید و برگردیم به تهدید آن پسر جوان به خودسوزی.
در آن ماجرای تهدید به خودسوزی، صاحب دکه، یعنی پدر آن پسر جوان می‌گوید وقتی بین پسرم و ماموران شهرداری، بگو مگو بالا می‌گیرد، ماموران به تمسخر به آن پسر جوان می‌گویند «حالا که تهدید می‌کنی، خودت را آتش بزن تا تماشا کنیم که چه‌ جوری می‌سوزی.» 
این برخورد مرا به یاد تفاوت برخورد جناب استاندار و تفاوت احساس مسوولیتی انسانی که آنجا بود و اینجا مفقود است، انداخت و از طرفی یاد کتاب «خودکشی خوشه‌ای» اثر دکتر کاظم ملکوتی. در این کتاب، دکتر ملکوتی به روشنی و براساس شواهد و مستندات نشان داده که چقدر نوع برخورد در بازداشتن از خودکشی و تهییج به خودکشی موثر است که متاسفانه در ماجرای آن جوان، گویا این برخورد غیرمسوولانه، نهایتا به تهییج جوان و انجام خودکشی انجامیده و حالا این جوان با سوختگی 70درصد در بیمارستان است، ولی این پایان ماجرا نبود.
 خوزستان شرایط بسیار حساس و ملتهبی دارد که جای گفتنش در این یادداشت نیست، ولی در پیامد آن خودسوزی، جمعی جلوی بیمارستان گرد آمدند و گویا مسائلی هم بروز کرد و در ادامه دادستان اهواز هم وارد ماجرا شد و سخنانی گفت که بازتاب‌هایی داشت که از آن می‌گذرم.
بازار
اما حالا ببینیم برخورد نهاد استانداری با این موضوع که حتی ظرفیت ایجاد التهاب را دارد و به همین دلیل، رسانه‌های فارسی‌زبان ضدایرانی نیز به آن پرداخته‌اند، چه بوده؟ 
واقعیت این است که تا زمان نوشتن این مطلب، به‌رغم جست‌ و جوهایم، هیچ واکنشی را در منابع خبری استانداری، نسبت به موضوع ندیدم و با وجود تماس‌های مکرر با مسوولان مختلف استان و به خصوص روابط عمومی استانداری، هیچ‌کس حتی گوشی را برای جواب دادن برنداشت. در مقابل، خبرهای منعکس شده استانداری از این قبیل است در پلتفرم‌های مختلف، بازتاب‌های متعدد از حضور زنان در استادیوم با تلاش استاندار، تاکید استاندار بر تسریع اجرای پروژه‌های نیمه‌تمام، بازدید از پروژه بیمارستان قلب، دستور کار توسعه گردشگری و اخباری دیگر از این دست بود.
 مساله این است که حتما همه اینها خوب است، ولی اینکه مثلا بازدید و تاکید و این‌گونه کارها که معمول و روتین است و از طرفی اینکه خوزستان آخرین استانی شد که زنان بالاخره امکان حضور در استادیوم پیدا کردند، آنچنان هم این آخر شدن برای حضور بانوان در استادیوم افتخار ندارد که روابط عمومی استان آن‌قدر آن را در بوق کند. مساله این است که استانداری و استاندار، احتیاج به مشاوران و معاونان و مدیران چابک و خلاق دارند که فراتر از نگاه بسته کارمندی، ضرورت‌های اجتماعی را در لحظه درک کنند و فهمی مناسب از موضوعات داشته باشند. 
اینکه در همه خبرهای استانداری، هیچ بازتاب و واکنشی نسبت به پربسامدترین خبر استان نیست، حکایت از آن دارد که متاسفانه مدیران و معاونین و مشاورین استاندار حتی متوجه نیستند که حضور به‌موقع استاندار در بیمارستان جهت دلجویی از خانواده آن پسر جوان، چقدر می‌تواند به ایجاد آرامش و کاستن از التهاب کمک کند، آن‌هم از استانداری که خود به شخصه برای منصرف کردن جوان دیگری از خودکشی، وارد عمل شده است.
و در پایان، متاسفانه نگاه کارمندی، بدون خلاقیت و فقط منتظر ماندن که رییس چه فرمان دهد، که تازه، آن دستور را هم انجام بدهند یا نه، کل ساختار اداری ما را فرا گرفته و گمان ندارم حتی این مطلبِ خطاب به یک دوست قدیمی هم حتی در ساختار زیرنظر آن دوست به‌ طور خاص و ساختار کارمندی بدون خلاقیت اداری کشور، دیده شود و موثر افتد. 
هر چه بود من رسم رفاقت را در این یادداشت به‌جا آوردم. پیش از این و در همه این سال‌ها، هشدارهایی به کل ساختار داده‌ام که ناشنیده مانده، شاید هشدار به یک دوست قدیمی نتیجه‌بخش باشد؛ دیگر ایشان دانند.


نظرات شما