سقوط پنجشیر نقطه آغاز جنگ در افغانستان است
افغانستان
بزرگنمايي:
ایرانیان جهان - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشر آن در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
پاکستان دیگر حتی دخالت نظامی در افغانستان و مدیریت سیاسی طالبان را پنهان نمیکند
شهاب شهسواری / بعد از چند هفته تنش، عاقبت طالبان اعلام کرد که موفق شده است واپسین ولایت در امان مانده از سلطه این گروه را نیز تصرف کند. با تصرف پنجشیر، عملا واپسین نقطه مقاومت سازمانیافته علیه حاکمیت یکدست طالبان بر افغانستان هم برچیده شد. اما نوذر شفیعی، استاد روابط بینالملل، معتقد است که سقوط پنجشیر نه تنها پایان مشکلات طالبان نیست، بلکه نقطه آغازی بر شکلگیری مقاومت مردمی در مقابل تلاش طالبان برای تشکیل یک نظام اقتدارگرای قومی در افغانستان است. شفیعی، در عین حال معتقد است که پاکستان در طول ماههای گذشته مستقیما در تمامی توفیقات و تصرفات طالبان نقش مستقیم بازی کرده است و با استقرار مدیرکل اطلاعات و امنیت ارتش پاکستان در کابل، دیگر حتی دخالت خود در امور افغانستان را پنهان هم نمیکند. در ادامه متن کامل گفتوگوی «اعتماد» را با نوذر شفیعی مطالعه میکنید.
بعد از تصرف ولایت پنجشیر افغانستان توسط طالبان، گمانهزنیهای زیادی در مورد همکاری و اقدام پاکستان برای کمک به گروه شبهنظامی طالبان مطرح شده است. فکر میکنید این گمانهزنیها تا چه اندازه صحیح باشد؟
قطعا پاکستان و بهطور مشخص سازمان امنیت و اطلاعات ارتش پاکستان ISI در چند ماه گذشته از صفر تا صد توفیقات و تصرفات طالبان دخالت داشت. طالبان اساسا نیرویی است که توسط ISI ساخته شده است و استمرار بقای آن هم به حمایت ISI بستگی دارد. با در نظر گرفتن این فرضها طبیعی است که مدیرکل ISI در کابل مستقر شود تا هم فرآیند سیاسی و هم فعل و انفعالات نظامی را مدیریت و حمایت کند. دیگر برای پاکستانیها این رفتارها جنبه پنهانی هم ندارد، کاملا صریح و واضح و آشکار، مقام امنیتی-نظامی را به افغانستان اعزام کردهاند تا فرآیندهای سیاسی و نظامی طالبان، تحت نظارت و مدیریت او انجام شود.
فکر میکنید پاکستان دخالت نظامی مستقیم هم در قضیه پنجشیر داشت؟
بله، در قالب همین فرآیند بود که پهپادهای پاکستانی به پنجشیر آمدند تا برای تصرف این ولایت به طالبان کمک کنند. پرواز این پهپادها را از پاکستان به سمت پنجشیر باید از دو جنبه بررسی کرد؛ نخست اینکه ضرورت دخالت نیروی هوایی پاکستان در این عملیات نشان میدهد که طالبان در میدان نبرد پنجشیر دچار مشکل بود. دومین نکته این است که عملیات هوایی به صورت کلاسیک در پنجشیر کمکی به پیشروی نظامی نمیکند. وگرنه اتحاد جماهیر شوروی، سالها با یکی از بزرگترین ارتشهای جهان تلاش میکرد تا این منطقه را از مقاومت پاکسازی کند، اما نیروی هوایی کلاسیک و بمباران با استفاده از جتهای بمبافکن نظامی، کمکی به ارتش شوروی نکرد. به همین دلیل هم بود که پاکستان تصمیم گرفت از حملات پهپادی و فناوریهای جدید نظامی برای تضعیف خطوط دفاعی پنجشیر استفاده کند.
نهایتا بدون همکاری پاکستان، موفقیت طالبان در دره پنجشیر و با تاکتیکهای متعارف غیرممکن بود که طالب بتواند مقاومت پنجشیر را وادار به شکست بکند. اقدام اسلامآباد خاطره بسیار تلخی در ذهن بخش مهمی از جامعه افغانستان و کشورهایی که به نوعی نسبت به این بخش از جمعیت افغانستان علقه و ارتباط فرهنگی دارند، برجای گذاشت.
بسیاری از کارشناسان در مورد شرایط جاری افغانستان، به پاکستان هشدار میدهند که شادی و احساس پیروزی اسلامآباد از موفقیت طالبان، کمدوام خواهد بود و در میان مدت و بلندمدت، با روحیه گرفتن گروههای افراطی و تروریستی که موفقیت طالبان را الگویی برای آینده خودشان تصور میکنند، در کشور خودش دچار مشکل خواهد شد. آیا دولتمردان پاکستان از این نتایج آگاه هستند؟ آیا نسبت به خطرات احتمالی تقویت تحریک اسلامی طالبان پاکستان یا گروههای دیگر مانند گروههای مسلح بلوچ، برای تصرف قدرت یا جنگ داخلی در پاکستان نگرانی ندارند؟
باید شرایط سیاسی پاکستان را به صورت ویژه بررسی کرد. کسانی که نسبت به پاکستان شناخت کافی داشته باشند، میدانند که پاکستان کشوری خیلی منسجم و با اقتدار مرکزی نیست. چهار گروه قومی در پاکستان هستند که هیچ یک دیگری را قبول ندارند و همه مدعی استقلال یا حاکمیت بر کل کشور هستند. پاکستان اساسا در معرض تجزیه و فروپاشی است. در نتیجه پاکستان با بحرانآفرینی در خارج تلاش میکند تا وحدت در داخل را حفظ کند. تقویت پشتونیسم در افغانستان الزاما به معنای ارتقای جایگاه پشتونها در پاکستان خواهد بود. پشتونها یکی از بزرگترین گروههای قومی در جهان محسوب میشوند که نزدیک به 60 میلیون نفر جمعیت دارند. نزدیک به 40 میلیون نفر از پشتونها در پاکستان زندگی میکنند و رقمی بیش از 15 میلیون نفر هم در افغانستان از قوم پشتون هستند. علاوه بر رویکرد رادیکال که پاکستانیها از آن حمایت میکنند، علایق ملیگرایانه هم دارند. پاکستان تلاش میکند که ملیگرایی پشتون، یا ملیگرایی بلوچ یا ملیگرایی سندی را تبدیل به ایدئولوژیگرایی کند.
اینکه میپرسید آیا تحریک طالبان پاکستان، به تهدیدی برای آینده پاکستان تبدیل میشود، من بعید میدانم مادامی که بین ارتش و مذهبیون افراطی حامی این گروهها همفکری وجود داشته باشد، تنش و مشکل جدی میان آنها پیش بیاید. ارتش افغانستان به حدی با این گروهها در هم آمیخته است که اساسا از آنها به عنوان ابزاری برای سیاست داخلی هم استفاده میکند. زمانی که سیاسیها قدرت را در دست دارند و ارتش احساس میکند ممکن است به حاشیه رانده شود و از قدرت اثرگذاریش در امور کاسته شود، با استفاده از همین گروههای افراطی، سیاسیهای اسلامآباد را مهار میکند. امروز تحریک اسلامی طالبان پاکستان، عمدتا نیروهای خود را در خاک افغانستان مستقر کرده و در واقع به بخشی از گروه عمومی داعش خراسان در افغانستان تبدیل شدهاند. ارتش پاکستان بر اساس مقتضیات زمان از این نیروها استفاده، گاهی آنها را سرکوب میکند و گاهی آنها را آزاد میگذارد که عکسالعملهایی را انجام دهند.
اما مشکل بزرگتری برای پاکستان وجود دارد. سلطه طالبان بر افغانستان تبعا باعث رشد رادیکالیسم در منطقه میشود و یکی از آسیبپذیرترین و نخستین اهداف این رادیکالیسم، چین، متحد اصلی پاکستان خواهد بود. چینیها امیدوارند که پاکستان جریانهای رادیکالی را که از طریق افغانستان بر امنیت و ثبات چین تاثیر میگذارند، کنترل کند. اما من بعید میدانم چنین فرآیندی عملی باشد. یعنی حتی اگر طالبان افغانستان، به نیابت از پاکستان برای مهار جریانهای رادیکال اقدام کند، توانایی کافی برای این کار را ندارد. لذا به گمان من، با سلطه طالبان بر افغانستان، ما شاهد توسعه و قدرت گرفتن رادیکالیسم در منطقه خواهیم بود و هر کشوری به نوعی از این مساله آسیب میبیند. هم چین، هم پاکستان، هم کشورهای آسیای مرکزی و روسیه و حتی امریکا و هم جمهوری اسلامی ایران، هر کدام به نوعی از این توسعه افراطیگری صدمه خواهند دید.
با سلطه طالبان بر پنجشیر، این تلقی ایجاد شده است، حالا که تمام خاک افغانستان زیر سلطه این گروه شبهنظامی است، دیگر هیچ مانعی برای استقرار و استمرار حکومت طالبان وجود ندارد، فکر میکنید تا چه اندازه این تلقی صحیح باشد؟
دو نگرش در مورد سیاست و حکومت در افغانستان وجود دارد؛ یک نگرش این است که با پلورالیسم و تکثرگرایی آرامش و ثبات پیدا میکند و دیدگاه دیگر این است که افغانستان با اقتدارگرایی آرامش پیدا میکند. واقعیت این است که در افغانستان زمینههای واگرایی وجود دارد و بالطبع راهحل طبیعی ثبات و امنیت در افغانستان تکثرگرایی است، چون این کشور دارای گروههای قومی است و در طول تاریخ این گروههای قومی بر سر قدرت منازعه داشتند، همانطور که حکومت اشرف غنی، البته با تبانی، توسط طالبان سرنگون شد، همانگونه که پیش از آن حکومت کمونیستها توسط نیروهای جهادی سرنگون شد، به همین شکل حکومت طالبان هم نمیتواند پایدار بماند، بنابراین مردم افغانستان و نیروهای سیاسی و نظامی افغانستان این فراز و فرودها را به خوبی دیدهاند. برای کسی که از بیرون نظارهگر تحولات افغانستان است، ممکن است سقوط پنجشیر به معنای پایان کار تلقی شود و آنگونه که طالبان ادعا کرد: جنگ پایان پیدا کرده است، اما به اعتقاد من سقوط پنجشیر نقطه آغاز جنگ است و بدون تردید گروههای مختلف در مناطق مختلف سر به شورش برخواهند داشت. دو دلیل برای این موضوع وجود دارد: نخست سهمخواهی از قدرت توسط سایر گروههای قومی افغانستان و دوم رشد آگاهیهای عمومی و عدم پذیرش حکومت طالبان توسط مردم به ویژه طیف روشنفکر، تحصیلکرده جدید و طبقه متوسط جدید، به ویژه اینکه با هر اشکالی که به آن وارد باشد، این مردم نوعی آزادی و دموکراسی را تجربه کردهاند. بنابراین طالبان به این دو دلیل داخلی دچار چالش خواهند شد، بگذریم که عوامل خارجی هم در چالشها و مشکلات طالبان موثر خواهد بود. بنابراین من معتقدم که حکومت طالبان نمیتواند با اقتدارگرایی نقطه پایانی بر منازعات سیاسی و اجتماعی در افغانستان باشد.
فرمودید که سلطه طالبان، باعث توسعه افراطیگری و تروریسم در منطقه میشود. یکی از کشورهایی که در معرض خطر این تحولات قرار دارد، ایران است. فکر میکنید ایران چگونه میتواند خود را در مقابل آثار این ناامنی، مصون کند؟
عمده راهکارهایی که برای ما وجود دارد، داخلی است. یعنی مشکلاتی که ممکن است به آسیب دیدن ما از افراطیگری در منطقه شود، درونزا هستند. آسیبپذیری ما از افراطیگری منشا داخلی دارد تا خارجی. اقلیتهایی که در کشور ما زندگی میکنند و به هر حال ایرانی هستند و واقعا هم به ایرانی بودن خودشان اعتقاد دارند و افتخار میکنند، باید مورد رسیدگی قرار گیرند و «بحران توزیع» در کشور حل شود. در چنین شرایطی کشور در مقابل هرگونه ناامنی و افراطیگری واکسینه میشود. تا در داخل کشور زمینههای لازم وجود نداشته باشد، عوامل خارجی کمتر میتوانند تاثیرگذار باشند. یکی از مهمترین اقدامات این است که دولت در ایران به مناطق مختلف کشور رسیدگی کند، شرایط آنها را درک کند و آنها را بخش واقعی و جداییناپذیر هویت ملی ایرانی قلمداد کنیم.
اقدام دوم این است که همه کشورهایی که در مقابل افراطیگری و تروریسم ناشی از سلطه طالبان آسیبپذیر هستند باید متوجه باشند که مسائل اعتقادی و ایدئولوژیکی که بنمایه افراطیگری و تروریسم هستند، ممکن است زمانی به اقتضای موقعیت کمرنگ و زمانی دوباره پررنگ شود. اینکه یکی از کشورهای پیرامون افغانستان تصور کند، میتواند تنها با تکیه به یک نیروی سیاسی در افغانستان یا ائتلاف و اتحاد با یک کشور دیگر حامی آن گروه جلوی نفوذ رادیکالیسم به داخل کشورشان را بگیرند، اشتباه میکنند. کشورهای پیرامون افغانستان باید در کنار هم قرار بگیرند. دو راهحل برای کشورهای پیرامون افغانستان وجود دارد: یا اینکه رفتار گروههای رادیکال حاکم را تعدیل کنند یا اگر نتوانستند از گروههای دیگری که با گروههای رادیکال مبارزه و در مقابل آنها مقاومت میکنند، حمایت و پشتیبانی کنند. متاسفانه در ایران، در نگاه نخست ارزیابی این بود که صرف خروج امریکا از افغانستان یک موفقیت برای تهران است. الان با تحولات اخیر متوجه میشویم که امریکا بذر نفاق و افراط را در افغانستان کاشت و این بحران دامن افغانستان را خواهد گرفت و به بیرون مرزهای این کشور هم تسری پیدا میکند و میتواند کل منطقه را درگیر خودش کند. بنابراین تا دیر نشده است، آنهایی که تصور میکردند رفتار طالبان تغییر کرده و میشود با طالبان کنار آمد، باید شروط و پیشفرضهایی را که با طالبان گذاشته بودند، مرتب رصد کنند، هرگونه انحراف از این پیشفرضها و شروط به معنای این است که طالبان از فرصت به تهدید تبدیل میشود. برای یک بازیگر خردمند نباید گزینههای مختلف از روی میز حذف شود. هم برای ایران و هم برای کشورهای منطقه باید همه گزینهها آماده باشد. فراتر از منطقه هم باید جامعه بینالمللی را وادار به فشار به کشورهایی کرد که مستقیما روی طالبان تاثیر میگذارند و روی آن نفوذ دارند. پاکستان، با همکاری غیرمنتظرهاش با طالبان عملا بخشی از منطقه را علیه خودش تحریک کرد. باید با رایزنیهای بینالمللی، این تضمین ایجاد شود که پاکستان از حدود خود پا فراتر نگذارد. مردم افغانستان هم نمیپذیرند که مدیرکل ISI ارتش پاکستان در کابل مستقر شود و از آنجا سرنوشت آنها را تعیین کند.
به نظرم آنچه در افغانستان پیش میآید، باید برای جمهوری اسلامی ایران یک زنگ خطر باشد که موضوعات را دقیقتر و موشکافانهتر رصد کند. اینگونه نباشد که روزی ما با شرایطی مواجه شویم که همه متحدانمان را در افغانستان از دست دادهایم و شاهد چرخش سیاست طالبان به سمت افراطیگری شدید باشیم.
دیگر برای پاکستانیها حمایت از طالبان جنبه پنهانی هم ندارد، کاملا صریح و واضح و آشکار، مقام امنیتی-نظامی را به افغانستان اعزام کردهاند تا فرآیندهای سیاسی و نظامی طالبان، تحت نظارت و مدیریت او انجام شود.
بدون همکاری پاکستان، موفقیت طالبان در دره پنجشیر و با تاکتیکهای متعارف غیرممکن بود که طالب بتواند مقاومت پنجشیر را وادار به شکست بکند. اقدام اسلامآباد خاطره بسیار تلخی در ذهن بخش مهمی از جامعه افغانستان و کشورهایی که به نوعی نسبت به این بخش از جمعیت افغانستان علقه و ارتباط فرهنگی دارند، برجای گذاشت.
چینیها امیدوارند که پاکستان جریانهای رادیکالی را که از طریق افغانستان بر امنیت و ثبات چین تاثیر میگذارند، کنترل کند، اما من بعید میدانم چنین فرآیندی عملی باشد.
همانطور که حکومت اشرف غنی، البته با تبانی، توسط طالبان سرنگون شد، همانگونه که پیش از آن حکومت کمونیستها توسط نیروهای جهادی سرنگون شد، به همین شکل حکومت طالبان هم نمیتواند پایدار بماند.
آنهایی که تصور میکردند رفتار طالبان تغییر کرده و میشود با طالبان کنار آمد، باید شروط و پیشفرضهایی را که با طالبان گذاشته بودند، مرتب رصد کنند، هرگونه انحراف از این پیشفرضها و شروط به معنای این است که طالبان از فرصت به تهدید تبدیل میشود.
لینک کوتاه:
https://www.iranianejahan.ir/Fa/News/272177/