سرمقاله شرق/ موج سوم اصلاحطلبی قدرت بیقدرتان
شنبه 8 خرداد 1400 - 05:23:32
|
|
ایرانیان جهان - شرق / « موج سوم اصلاحطلبی قدرت بیقدرتان » عنوان سرمقاله سردبیر روزنامه شرق، احمد غلامی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید: اصلاحطلبان ناخواسته همچون کودکی که از شیر گرفته شده، از قدرت کنار گذاشته شدند. آنها در این دوره بحق بر این باور بودند که با دستیابی مجدد به جایگاه قدرت، با یک نامزد اصلاحطلب، نه نیابتی، بیش از هر زمان دیگر میتوانند در تغییر و تحولات اقتصادی و اجتماعی نقش ایفا کنند. باوری که با ارجاع به دولت هشتساله اصلاحات چندان نادرست به نظر نمیرسید. نباید فراموش کرد که بخشی از تحولات اجتماعی و مطالبات مدنیِ امروز مردم و روحیه انتقادی و اقتدارستیزی آنان، آبشخورش گفتمان دوم خرداد و اصلاحات است؛ خاصه مواجهه سیدمحمدخاتمی با طبقات متکثر مردم. دولت اصلاحطلبان تا حدودی با آنچه مردم از دولت در ذهن داشتند، منطبق بود. یعنی تغییر و دگرگونی از بالا و ایجاد جامعه مدنی بهعنوان خاکریز و استحکامات دولت. بیراه نیست اگر بگوییم نگاه آنان (اصلاحطلبان) به دولت نگاهی لنینیستی بوده است؛ دولت، طبقه حاکمی است که با اجبار و اقناع، دیگر طبقات را با خود همسو میکند. اگر چه گفتمان دولت اصلاحات، گفتمان دولت بورژوازی بود و طبقات فرودست را دربر نمیگرفت، اما اوضاع مناسب اقتصادی و مواجهه سیدمحمد خاتمی با مردم، خشم طبقات فرودست را برنمیانگیخت. ولی رابطه دولت اصلاحات با مردم رابطهای ارگانیک نبود؛ ازاینرو احمدینژاد توانست این طبقه فرودست را فریب دهد و آنان را به عرصه سیاست انتخابات بکشاند و پیروز میدان شود. اما او به طبقهای که روی کارش آورده بود وفادار نماند و همچون ارباب ظاهر شد و به کسانی که او را به قدرت رسانده بودند، در قبالش هدایایی در قالب پول و فرصتهای اقتصادی هبه کرد که هیچکدام مبنای اندیشهشدهای نداشت. بسیاری هم دست خالی به خانههای گلین خود بازگشتند. در دولت روحانی طبقات متوسط سقوط کرده و به طبقات فرودست پیوستند. فربهشدن طبقه فرودست شرایط سیاسی را به گونهای رقم زده است که هر آنتاگونیستی در جامعه حتی در حد تنشهای دوقطبی انتخابات نیز میتواند منجر به خسارتهای جبرانناپذیری شود. پس با این حساب اینگونه ردصلاحیت نامزدهای ریاستجمهوری دور از انتظار نیست. البته در آینده اوضاع باز مستعد اتفاقات دیگری هم هست، اتفاقاتی که نباید از آنها شوکه شد. شاید این گفته در این زمان تلخ و غیرمنصفانه به نظر برسد که حقیقتاً شرایط کنونی حاصل عملکرد دولت روحانی و احمدینژاد است؛ ازاینرو قبل از هر قضاوتی درباره نهادهای رسمی باید دست به قضاوت عملکرد دولتهای این 16 سال بزنیم. شورای نگهبان که همان شورای نگهبان است و احمد جنتی، همان آدم. مگر در دولت احمدینژاد و روحانی برای ایجاد یک هژمونی از طبقات اجتماعی چه اقداماتی به کار بسته شده است؟ این دولتها انگار از یاد بردهاند طی دو دولت، یعنی 16 سال، جامعه مدنی را پای جامعه سیاسی ذبح کردهاند. جامعه مدنی، نهادهای اجتماعی مردمسالار است و جامعه سیاسی، نهادهای دولتی و نظامی است که دولت را تشکیل میدهد. نباید نادیده انگاشت که رئیس دولتهای دهم و یازدهم زمانی که با اسفندیار رحیممشایی نرد عشق میباخت، جامعه ایران حوادث 88 را پشت سر میگذاشت. با این حال دولتی که حمایت کثیری از مردم را پشت سر خود نداشت، بیش از آنکه در پی ایجاد اتحاد و ائتلاف تازه بین طبقات دیگر باشد، درگیر مسائل داخلی دولت و آینده سیاسی رئیسجمهورش بود و دست بر قضا پاشنهآشیل این دولت همینجا بود؛ چراکه نهادهای رسمی و امنیتی دریافته بودند احمدینژاد هرچه میکند بیش از آنکه برای مردم باشد، برای حفظ خود در قدرت است. آنجا که مردم نیستند، هر چیزی ممکن است. دولت روحانی نیز هنوز که هنوز است درگیر تضادهای جامعه سیاسی است. دولتی که نتواند جامعه سیاسی خود را مدیریت کند و با اقتدار بر آن فرمان براند آنهم در سختترین شرایط سیاسی و اقتصادی کشور، چگونه میتواند از جامعه مدنی که 16 سال به فراموشیاش سپرده است، چشم یاری داشته باشد؟ جامعه مدنی مرده است. در غیاب جامعه مدنی دولتها اقتدار ندارند. دولت مقتدر یعنی جامعه مدنی بهاضافه جامعه سیاسی. اینگونه دولت، دولتی یکپارچه است و غیر از این، دولت به معنای جامعه سیاسی است. همان دولتی که ما در این 16 سال شاهدش بودیم. اینک هر دولتی روی کار بیاید، نهتنها وارث وضعیت اقتصادی نابسامان است، بلکه در غیاب مردم و جامعه مدنی متولد خواهد شد. منظورم از غیاب مردم مشارکت یا عدم مشارکت آنان در انتخابات نیست، انتخابات یک نماد است؛ میتوان پررونقش کرد یا از رونق آن کاست. اما اعتماد ازدسترفته را سخت میتوان به دست آورد. دولتِ بعد از روحانی، دولتی بدون جامعه مدنی است و در برنامه هیچکدام از نامزدهای راهیافته به رقابتهای انتخاباتی هم سخنی از جامعه مدنی نیست. این یعنی ما باز با دولتی روبهروییم که باوری به مردم در قالب جامعه مدنی ندارد و در پی جامعه تودهای است. پس در نهایت این دولت در بهترین حالت جامعه سیاسی مقتدری را شکل خواهد داد و تا حدودی هم چند سالی اوضاع اقتصادی سامان خواهد گرفت همین و بس. باز نگاهی کلنگر در غیاب جامعه مدنی. «جامعه مدنی فقط عرصه مبارزات طبقاتی نیست، بلکه حوزه همه مبارزات مردمی و دموکراتیکی است که از روشهای گوناگون همچون جنس، نژاد، نسل، انجمن محلی، منطقه و ملت بهره میگیرند و مردم براساسآن گرد هم میآیند... درون جامعه مدنی است که هژمونی طبقه مسلط از طریق مبارزات سیاسی و ایدئولوژیک ساخته میشود». دولت پیشرو، دولت بدون هژمونی خواهد بود که در غیاب مردم کار مهمی از پیش نخواهد برد. اما بخت ناخواسته به اصلاحطلبان روی آورده است. آنان را به سمت مردم هل دادهاند و اینک بهترین زمان است که به صدای مردم تبدیل شوند. البته نه صدای اپوزیسیون. بین این صدا یعنی صدای مردم بودن و صدای اپوزیسیون راه پرخطری وجود دارد. اگر اصلاحطلبان به آن سمت نلغزند، میتوانند موج سوم اصلاحطلبی را به راه انداخته و خارج از قدرت، قدرت بیقدرتان را تجربه کنند.
http://www.ilandnews.ir/fa/News/250273/سرمقاله-شرق--موج-سوم-اصلاحطلبی-قدرت-بیقدرتان
|