ماموریت ترامپ در قلب صحرا!
خواندنی ها
بزرگنمايي:
ایرانیان جهان - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
اهداف رییسجمهوری امریکا در خلیجفارس انعقاد سرمایهگذاریهای کلان عادیسازی روابط و مهار چین است
بازار ![]()
محمد رضا بابایی| با هدف واکاوی ابعاد و اهداف سفر تاریخی دونالد ترامپ به پادشاهیهای خلیجفارس، روزنامه اعتماد با عبدالرضا فرجیراد، استاد ژئوپلیتیک گفتوگو داشته است. به باور فرجیراد از آنجایی که ترامپ، چهرهای معاملهگر و معامله محور است، اولویتش در سفر به خلیجفارس جذب سرمایه و انعقاد قراردادهای بزرگ است تا بدین طریق بتواند دستاوردهای داخلیاش را بدین طریق برجسته نماید. همزمان به باور این استاد ژئوپلیتیک، در کنار مقوله سرمایهگذاریهای کلان دوجانبه، دو گزاره تحقق فصل دوم عادیسازی روابط با اسراییل در کنار سیاست مهار نفوذ چین در خاورمیانه با تکیه بر اهرمهای اقتصادی و انرژی از دیگر اولویتهای رییسجمهوری ایالاتمتحده است.
ترامپ بسان دور اول ریاستش اینبار نیز عربستان را به عنوان نخستین مقصد سفرهای خارجیاش انتخاب کرده است. به باور شما چرا پادشاهیهای خلیجفارس بالاخص عربستان مقصد نخست رییسجمهوری امریکا است و میزبانی ریاض از ترامپ در این بازه زمانی چه نتایجی برای این کشور و منطقه به دنبال دارد؟
بهطور کلی استراتژی دونالد ترامپ در تعامل با اغلب کشورها بیشتر متأثر از رویکرد تجاری و اقتصادی صرف است. این قاعده صرفا در رابطه با کشورهای خاورمیانه و بهطور مشخص عربستان صدق نمیکند. با این وجود کشورهای عربی حوزه خلیجفارس و در راس آنها عربستان سعودی جزو ثروتمندترین کشورهای جهان امروز محسوب میشوند که در سالهای اخیر، حجم ذخایر ارزیشان را بهطور قابلتوجهی افزایش دادهاند.حال در چنین شرایطی هدف ترامپ از سفر منطقهای خود به خاورمیانه که نقطه شروع آن از عربستان آغاز میشود، علاوه بر جذب سرمایههای سعودی در بازارهای امریکا، دستیابی به یکسری دستاورد سیاسی در سطح داخلی و بینالمللی است.
آیا سفر ترامپ به عربستان را میتوان در قالب سیاست موازنهگرانه سنتی ایالاتمتحده در خاورمیانه تبیین کرد یا گامی است در راستای تعریف نظم جدید با محوریت ریاض آنهم در شرایطی که منطقه درگیر مذاکرات تاریخی میان تهران و واشنگتن است؟
تعریف نظم جدید در منطقه مستلزم یک رویکرد استراتژیک و بلندمدت و استفاده از شخصیتهای برجسته سیاسی و آکادمیک میباشد، اما در حقیقت، ترامپ و تیمش رویکرد استراتژیک و بلندمدت به مسائل کلان سیاست خارجی ندارند. بالعکس، ترامپ بیشتر در حوزه مسائل سیاسی از رویکرد آنی و گذرا پیروی میکند که ضامن آینده سیاسیاش باشد. سفر قریبالوقوع منطقهای ترامپ باتوجه به رویکرد اقتصادی او بیشتر با هدف جذب سرمایه از کشورهای عربی به داخل خاک امریکاست. علاوه بر جذب سرمایه، یکی دیگر از اهداف اقتصادی ترامپ، اقناع کشورهای عربی منطقه برای انعقاد قراردادهای نظامی با امریکا است و این مساله در ایجاد هزاران شغل در این کشور موثر خواهد بود، اما در بعد سیاسی، دونالد ترامپ درصدد اقناع عربستانسعودی برای پیوستن به پیمان ابراهیم است، زیرا در صورت عادیسازی روابط عربستان با اسراییل، بسیاری از کشورهای عربی-اسلامی نیز برای پیوستن به پیمان ابراهیم ترغیب خواهند شد. سیاست بازدارندگی در برابر چین یکی دیگر از اهدافی است که دونالد ترامپ از خلال این سفر منطقهای به دنبال آن است. از دوره ریاستجمهوری باراک اوباما تا امروز، دکترین مهار چین در دستور کار روسای جمهور ایالاتمتحده قرار گرفته است. اهرم فشار انرژی یکی از ابزارهایی است که واشنگتن درصدد است تا از خلال آن رشد اقتصادی چین را محدود یا حداقل با چالش مواجه نماید، خصوصا در شرایطی که بیش از نیمی از انرژی چین از طریق کشورهای منطقه خلیجفارس تامین میشود. مساله هستهای ایران نیز میتواند یکی از اهداف سفر منطقهای ترامپ باشد تا رییسجمهوری از این طریق کشورهای عربی منطقه را اقناع نماید که واشنگتن توانست با اهرم فشار خود، سیر و روند مذاکره را نیز به سود این بازیگران رقم بزند.
در آستانه این سفر گمانهزنیها درباره احتمال پیشرفت فرآیند عادیسازی میان عربستان و اسراییل افزایش یافته، بالاخص آنکه میان امریکا و حوثیها فعلا توافقی حاصل شده، آیا این فرضیه قابل تأمل است و در این بستر پیشرفتی حاصل شده است؟
استراتژی ترامپ در مواجهه با حوثیهای یمن ناکام ماند و نتوانست تغییری در رفتار این گروه ایجاد کند. هدف قرار دادن فرودگاه بن گوریون مصداقی بر صدق این مدعی است. اسراییلیها تصور میکردند بعد از رخدادهای ماههای اخیر در غزه، سوریه و لبنان، امنیت اسراییل تامین شد؛ اما حوثیها اثبات کردند که اسراییل راه درازی را برای رسیدن به امنیت در پیش دارد. امروزه، حوثیها بخشی از نقش و وظایف حماس و حزبالله را بر دوش میکشند، اما ناکامی و شکست استراتژی ایالاتمتحده و اسراییل در مواجهه با حوثیها در یمن حتی با وجود هدف قرار دادن زیرساختهای این گروه، واشنگتن را بر آن داشت تا در سیاست خود در قبال یمن تجدیدنظر نماید. لازم به ذکر است که عربستان و امارات متحده عربی رغبت چندانی به ازسرگیری درگیریها در یمن ندارند، زیرا این رخداد میتواند جریان صادرات انرژی این دو کشور را به خطر بیندازد و این مساله باعث شد تا ایالاتمتحده و حوثیهای یمن به یک توافق شفاهی برای آتشبس دست یابند. البته نقش احتمالی و سازنده ایران را در آتشبس میان حوثیها و امریکاییها نمیتوان نادیده گرفت و در این میان، سلطاننشین عمان نقش یک میانجی را میان طرفهای گفتوگو بازی کرد. نکته قابل تأمل این است که این توافق دوجانبه در آستانه دور چهارم رایزنیهای میان تهران و واشنگتن و بدون درنظر گرفتن امنیت اسراییل محقق شد و نگرانیهای زیادی را میان مقامات اسراییلی ایجاد کرد. از همین رو بنیامین نتانیاهو که از تصمیم ترامپ شوکه شده تلویحا تاکید کرد که اسراییل خودش باید به دنبال تامین امنیت خود باشد.
پیشتر سعودیها برای عادیسازی روابط خود با تلآویو شروطی را مطرح کردند و به شکلی برجسته از ایالاتمتحده خواستند تا تضمینهای امنیتی قدرتمندی را دراختیارشان قرار دهد، به باور شما شروط پادشاهی توسط دولت امریکا و فراتر از آن توسط کنگره تایید خواهد شد؟
در رابطه با تایید کنگره باید گفت که اغلب اعضای کنگره از جمهوریخواهان هستند و عملا اخذ تایید کنگره تنها مساله زمان است نه بیشتر. اما در رابطه با عربستان، این کشور یکسری شروطی را برای عادیسازی روابط با اسراییل درنظر دارد.شروطی چون، پایان دادن به جنگ غزه، به رسمیت شناخته شدن راهحل دو دولت توسط اسراییل، ارایه تضمینهای امنیتی توسط امریکا و مشارکت و حمایت امریکا در پیشبرد برنامه هستهای. در رابطه با شرط اول باید گفت که در شرایط کنونی، عادیسازی روابط میان عربستان و اسراییل ممکن نیست، زیرا با واکنش منفی افکار عمومی جهان عرب مواجه خواهد شد و هزینههای سیاسی سنگینی را برای ریاض به دنبال خواهد داشت. اما تحقیق این شرط مستلزم فشار سیاسی ایالاتمتحده به اسراییل برای پایان دادن به جنگ غزه است. در رابطه با این مساله، گمانهزنیهایی در رسانهها مبنی بر این مساله مطرح شد که بعد از پایان جنگ غزه، مناطق تحت اشغال ارتش اسراییل توسط نیروهای امریکایی اداره شود. اما مساله پذیرفتن طرح دو دولت توسط اسراییل در حال حاضر امر ممکنی نیست. کابینه نتانیاهو، کابینه دست راستی است که اخیرا با دونالد ترامپ بر سر مذاکرات هستهای با ایران و آینده جنگ در غزه دچار چالشها و اختلافنظر جدی شده است، بنابراین به رسمیت شناختن یک دولت فلسطینی توسط اسراییل امری غیرممکن تلقی میشود. با این وجود روی کار آمدن کابینهای جدید در اسراییل که رویکردش با دونالد ترامپ همسو باشد، میتواند این طرح را محقق و به آن جامه عمل بپوشاند، اما در رابطه با شروط سوم و چهارم باید خاطرنشان کرد که تحقق آنها بر اخذ و اعطای امتیازات سیاسی و اقتصادی میان طرفین، منوط است. عربستان با سرمایهگذاریهای کلان در ایالاتمتحده و ضمن انعقاد یکسری قراردادهای نظامی با این کشور، در مناسبات سیاسی و اقتصادی با چین میتواند ایالاتمتحده را برای تحقق دو شرط آخر ترغیب نماید. سفر ترامپ به عربستان میتواند برای ترامپ به مثابه یک فرصت سیاسی مهم تلقی شود تا ناکامی خود در جنگ تعرفهها و برقراری صلح در اوکراین را جبران نماید.
اگر فرض را بر آن بگذاریم که عربستان در یکقدمی رسمی کردن فرآیند عادیسازی رابطهاش با اسراییل قرار دارد، آیا میتوان گفت با رسانهای شدن این خبر، خاورمیانه بار دیگر آبستن تنشهای جدیتری خواهد شد؟
مساله عادیسازی روابط میان عربستان و اسراییل در حال حاضر دور از انتظار است. اسراییلیها چنین تصور میکردند که بعد از اتفاقاتی که در ماههای اخیر در سوریه و لبنان و غزه رخ داد، اسراییل به یک قدرت بلامنازع در خاورمیانه تبدیل شده است اما حملات موشکی و پهپادی حوثیها به خاک این بازیگر خط بطلانی بر این ادعا کشید و این مساله ممکن است در روند عادیسازی روابط عربستان و اسراییل خلل و وقفه ایجاد نماید. در مقابل، سفر هفته گذشته احمد الشرع رییس دولت موقت سوریه به پاریس و گمانهزنیهایی در باب تلاش سوریه برای عادیسازی روابط با اسراییل حاکی از این مساله است که فرانسه به دنبال احیای جایگاه سنتی و تاریخی خود در سوریه و لبنان میباشد اما با این تفاوت که این استراتژی را از طریق ترغیب حکومت جدید سوریه و دولت لبنان به عادیسازی روابط با اسراییل دنبال میکند. در صورت پیوستن سوریه به پیمان ابراهیم، لبنان نیز به این پیمان ملحق خواهد شد. اگر چه این اتفاق ممکن است با واکنش منفی حزبالله و حزب أمل همراه شود اما روی کار آمدن یک دولت غیر همسو با ایران و محور مقاومت ممکن است که طرح را عملی نماید.
بخش دیگری از این سفر به تعاملات تجاری میان خانواده ترامپ و پادشاهی و سرمایهگذاری عربستان در ایالاتمتحده باز میگردد، به باور شما آیا ترامپ تلاش میکند با توسل به محرکهای اقتصادی در کنار محرکهای نظامی و امنیتی، ریاض را از محور روسیه و چین بالاخص چین دور کنند؟
در رابطه با نقش و جایگاه روسیه در روابط خارجی با کشورهای عربی خلیجفارس و بهطور اخص عربستانسعودی باید گفت که روابط میان ریاض و مسکو در سطحی نیست که نگرانیهای واشنگتن را برانگیزد. در میان کشورهای عربی منطقه، روسیه بیشترین مناسبات را با امارات متحده عربی دارد خصوصا بعد از جنگ اوکراین و اعمال تحریمهای بینالمللی علیه روسیه، امارات متحده عربی به یک مرکز امن و مطمئنی برای دور زدن تحریمهای مسکو تبدیل شده است. ناگفته نماند که سطح روابط میان عربستان و روسیه در یک دهه اخیر گسترش یافته است که نمونه آن را میتوان در همکاریهای مشترک ریاض و مسکو در اوپک پلاس مشاهده کرد که در تنظیم قیمت نفت با هم هماهنگ عمل میکردند. بهطور کلی روابط روسیه با کشورهای عربی حوزه خلیجفارس هیچ خطر و تهدیدی را متوجه نقش و جایگاه ایالاتمتحده در منطقه نمیکند. واشنگتن بیشترین خطر را از جانب چین احساس میکند؛ کشوری با رشد اقتصادی بالا و نیروی انسانی قابلتوجه و توان رو به رشد نظامی. روابط اقتصادی و سیاسی چین با کشورهای عربی حوزه خلیجفارس که از قضا، از متحدان سنتی ایالات متحده نیز محسوب میشوند، میتواند جایگاه واشنگتن در منطقه را به چالش بکشد. از این رو، بیشترین نگرانی امریکا از نفوذ فزاینده چین است تا کنشگریهای نسبتا محدود روسیه در منطقه خلیجفارس. در این میان یکی از اهداف رایزنیهای بین تهران و واشنگتن، مساله مهار چین توسط امریکا میباشد. همانطور که در پاسخ به سوال دوم ذکر شد، یکی از اهداف سفر دونالد ترامپ به کشورهای عربی منطقه، اقناع این کشورها برای بازنگری در روابطشان با پکن است تا در صورت حمله نظامی چین به تایوان، ایالاتمتحده از طریق متحدان سنتی عربی خود در منطقه بتواند از صادرات انرژی به این کشور به عنوان یک اهرم فشار علیه پکن استفاده نماید. حتی در درگیری و تنشهای اخیر بین هند و پاکستان، ایالاتمتحده تضعیف پاکستان را مقدمهای مهم برای تضعیف مسیرها و کریدورهای تجاری چین میداند. اسلامآباد از متحدان سنتی و دهلینو از رقبای دیرین پکن محسوب میشود. ایالاتمتحده در گذشته نیز برای مهار کلان پروژه کمربند و راه چین، از طرح کریدور عرب-مدیترانه حمایت کرد که هند را از طریق کشورهای عربی حوزه خلیجفارس به بازارهای اروپایی میرساند.
گروهی براین باورند که پرونده هستهای ایران در کانون رایزنیهای مقامهای سعودی و امریکایی قرار دارد، باتوجه به بهبود روابط ایران و عربستان، آیا پادشاهی قادر است در باب تنشهای تهران و واشنگتن نقش میانجی نسبی را ایفا کند، بالاخص آنکه به باور مقامهای سعودی هرگونه رویارویی در منطقه میتواند بهایی هنگفت بر برنامههای اقتصادی کلان این بازیگر بالاخص برنامه چشمانداز 2030 تحمیل کند؟
در میان کشورهای عربی حوزه خلیجفارس، امارات متحده عربی و عربستانسعودی کنشگری بیشتری را در مقایسه با دیگر بازیگران عربی در منطقه ایفا میکنند. در یک دهه گذشته، ریاض و ابوظبی از توافق میان تهران و واشنگتن نگران بودند و این رخداد را خطری جدی برای مصالح و منافع ژئوپلیتیکی خود در منطقه تعریف میکردند، اما در حال حاضر با رویکار آمدن نخبگان سیاسی جدید در عربستان و رونمایی از سند چشمانداز 2030، جنبه و بعد رقابت نظامی صرف تبدیل به رقابتهای اقتصادی و تجاری شد. در این فضای سیاسی جدید، هرگونه تشدید تنش و منازعه در منطقه میتواند باعث خروج جریان ثروت و سرمایه از این کشورها شود. از این رو، عربستانسعودی، توافق میان ایران و امریکا را فرصتی برای حفظ ثبات و امنیت در منطقه میداند، زیرا در صورت رویارویی احتمالی میان تهران و واشنگتن دامنه این جنگ به کشورهای عربی حوزه خلیجفارس نیز تسری پیدا خواهد کرد. با این وجود عربستان نگاه محتاطانهای به توافق میان ایران و امریکا دارد و از عادیسازی در روابط تهران و واشنگتن احساس خطر میکند، زیرا این تحول، بستر مناسب را برای جذب سرمایهگذاریهای خارجی در ایران فراهم میکند و به تبع آن نقش و جایگاه ژئوپلیتیکی و ژئواکونومی ایران در منطقه ارتقا خواهد یافت و نقش و جایگاه منطقهای عربستان و دیگر کشورهای عربی تقلیل خواهد یافت.
لینک کوتاه:
https://www.iranianejahan.ir/Fa/News/1436214/