ایرانیان جهان - هم میهن /متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
محسن صالحیخواه| مکانیسم ماشه، اسنپبک، سازوکار حل اختلاف یا پسگشت، قصه داغ این روزهاست. بهخصوص برای جریان تندرو داخلی این روزها بسیار مطلوب است چون به سبک معروف «دیدید گفته بودیم» مشغول این هستند که بگویند چرا دیپلماسی خوب نیست و باید مسیرهای دیگر را رفت. از رهگذر همین شادی درونی هم به جملهسازی با این مفاهیم میپردازند که آبسنگین فلان شد و 11 تن اورانیوم غنیشده از کشور بیرون رفت.
البته توجه به این نکته بسیار مهم است که آنها دیپلماسی را نفی نمیکنند. بلکه معتقدند آن روشهای دیپلماتیک مندرآوردی که کشور را در چاله عنوان «تهدید صلح و امنیت بینالملل» و فصل هفتم منشور ملل متحد انداخت، همان مسیری بود که باید ادامه پیدا میکرد. مفروضشان چیست؟ آنها با این مفروض به میدان میآیند که اگر همان مسیر پرخسارت قبلی ادامه پیدا میکرد، الان ایران در جایگاه رفیعی ایستاده بود و توانایی مثالزدنی در حوزه هستهای داشت یا یکسری امتیازها و موفقیتهایی که دیگران از آنها بیخبرند. در واقع مفروض آنان این است که همان مسیر در یک خط مستقیم و هموار پیش میرفت و به نتایج مطلوبی میرسید. هیچ اتفاق غیرمنتظرهای رخ نمیداد.
اگر غیر از این باشد، منطقی نیست که انسان دارای عقل، از اجماع جهانی علیه کشورش و قرار داشتن تحت تحریمهای شورای امنیت برای خودش یک دوران طلایی بسازد. اخیراً جملهسازیهایی با بازدارندگی آب سنگین و پلوتونیوم را میشنویم که مشخص نیست ریشه آنها در کجاست. همانقدر که 400 کیلوگرم اورانیوم 60 درصد برای ما بازدارندگی ایجاد کرد، آن داشتهها نیز – از لحاظ نظری و عملی - این قابلیت را برای ما به ارمغان میآورد.
پروژه هستهای برای ایران ضروری بود اما شاید اگر در زمان خودش میشد این پرونده را مورد نقد و بررسی قرار داد، مسیر پیش روی آن هم مشخصتر میشد. اما چون در یک بازه زمانی برخی تصمیم گرفتند در تمام امور انقلابی عمل کنند و چارچوبهای دیپلماتیک را به هم بریزند، و البته در آنسو هم دنبال بهانه بودند ناگهان در مسیری افتادیم که نه برگشت از آن به خاطر هزینههای مختلفی که در سطح ملی برای آن شده بود امکان داشت، نه میتوانیم بیش از این آن را ادامه دهیم. این جنگ بسیاری مسائل را عوض کرد. هر چه از این دوران جنگ بیشتر فاصله بگیریم، سوالهایی که پیش از این هم بسیار پرسیده میشد، بیشتر در ذهن طنینانداز میشود.
آن تصویری که محمود احمدینژاد در دهه 80 از ایران نشان میداد که حذف اسرائیل از نقشه را آرمان کرده بود و در کنار آن از سوی کشورهای غربی و شرقی به عنوان تهدید برای صلح و امنیت و در پی ماجراجویی هستهای معرفی میشد، تطابقی با واقعیتها و امکانات ما نداشت. آنها بیشتر از اینکه دنبال اداره ایران باشند، دنبال تغییر جهان بودند.
کشور شرایط مالی خوبی داشت و به قول معروف خزانه پر بود. مدیران ارشد پس از هر تحریمی انگار منتظر بودند که آن تحریم در لحظه تاثیر خود را نشان دهد. در همان دوران بود که گزارشگران صداوسیما با مزه ریختن در گزارشهای خیابانی از مردم میپرسیدند به نظر شما تحریمها اثر گذاشته؟ پاسخها هم قطعاً همراه با لبخند و البته منفی بود. غافل از این که اول راه بود و حریف هم بسیار صبور.
نفهمیدن مناسبات بینالمللی و غرق بودن در گعدههای فلسفی، در نهایت کشور را به این چاه انداخت. آنها همچنان فکر میکنند که جمهوری اسلامی تنها بازیگری است که در جهان وجود دارد و هر تصمیمی را میتواند بگیرد، طرف مقابل امکانی برای مقابله ندارد یا اگر دست به تقابل بزند، بیتاثیر است. ریشه این عدم وجود برداشت صحیح از واقعیتها و عدم تناسب آنها با ظرفیت کشور، ایران را به عنوان یک تهدید بینالمللی خطاب به جهان معرفی کرد. نهفقط از طریق پرونده هستهای که از طریق موارد مختلفی مانند حقوق بشر که هر کدام از آنها میتواند بخشی از افکار عمومی جهان را علیه کشور بسیج کند.
هیچ عقل سلیمی نمیتواند بپذیرد که کشور در چنین شرایطی بماند که برخی نیروهای انقلابی از روندها راضی باشند. ما در قبال یک کشور 90 میلیون نفری مسئولیت داریم نه یک اقلیت فکری محض. عقل حکم میکرد کشور از این وضعیت بیرون کشیده شود. ضمانت آن هم امکان بازگشت هر طرف به قبل از توافق هستهای باشد. ایران به برنامهاش برگردد و آنها هم قطعنامههای خود را برگردانند. شرایطی که هیچ طرفی خواستار ورود به آن نبود. نه آنها ایران هستهای را میخواهند نه ایران، تحریمهای شورای امنیت را.
اما شرایط درست پیش نرفت. هرچند ایران حقوق هستهای خود را هم حفظ کرد و سطح برنامهاش را ارتقاء داد. ای کاش مکانیسم ماشه، اسنپبک یا هر چه نامش را میگذاریم وجود نداشت. اما قبل از آن باید به این فکر کنیم که ای کاش سیاستهای صحیحی وجود داشت که به دنبال آن قطعنامههای شورای امنیت وجود نداشته باشد که ایران بخواهد خودش را از این چاه خطرناک بیرون بکشد. بدون قطعنامه، ماشهای هم وجود نداشت.
همین امروز دیپلماسی با تمام مشکلات و دستاندازها، ادامه دارد. مذاکره هم یکی از ابزارهای آن است و نه مترادف کلیت آن. کلید پاسخ به این سوال که چرا ایران همین امروز خط گفتوگو با طرف اروپایی را دنبال میکند یا پنجره کوچک گفتوگو با ایالات متحده بسته نشده، در همین نکته نهفته است. نمیتوان کشور را در شرایطی مانند دهه هشتاد و ابتدای دهه 90، ذیل فشارهای شورای امنیت به حال خود رها کرد.
بازار ![]()