ایرانیان جهان - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
ابراهیم متقی| واقعیتهای محیط منطقهای خاورمیانه و جنوب غرب آسیا، با نشانههایی از بحران، جنگ و ستیزش پایانناپذیر همراه شده است. در این شرایط، اسراییل تلاش دارد تا «نقش ملی بازیگر نیابتی هژمون منطقهای» را در نظم جهانی در حال گذار ایفا کند. سلاحهای پیچیده و تکنولوژی نوظهور نظامی را میتوان در زمره ساز و کارهایی دانست که زمینه تهاجم همهجانبه و فراگیر اسراییل در محیط منطقهای را اجتنابناپذیر ساخته است. در فضای تهاجم بیپایان اسراییل علیه مردم غزه و کشورهای منطقه نهتنها نهادهای بینالمللی بلکه بازیگران منطقهای نیز نتوانستهاند بازدارندگی لازم در برابر سیاست ستیزش و عملیات پایانناپذیر اسراییل در محیط منطقهای را شکل بدهند. طبیعی است که در چنین شرایطی «منطق دومینو» در کنش منطقهای شکل گرفته و تاثیر خود را در تهاجم بیپایان اسراییل به جا گذاشته است. اسراییل تلاش دارد تا شکلی از هژمونی را بر اساس قدرت نظامی به وجود آورد. الگوی کنش عملیاتی اسراییل شباهت بسیار زیادی به «منطق نظامی و جنگی آشور» دارد. منطقی که مبتنی بر جنگ بیپایان، خشونت و کشتارهای غیرمسوولانه گروههای شهروندی بوده است. در چنین شرایطی بود که اسراییل دفتر سیاسی حماس و مرکز مذاکرات دیپلماتیک این گروه را هدف بمباران نظامی قرار داده است. انجام چنین اقداماتی بیانگر آن است که «دومینوی خشونت» در سیاست منطقهای شکل گرفته و این امر میتواند منجر به ظهور جنگها فرامنطقهای شود. واقعیتهای راهبردی بیانگر آن است که هرگاه خشونت در یک حوزه جغرافیایی شکل بگیرد، به گونهای اجتنابناپذیر به عرصههای پیرامونی خود نیز منتقل میشود. چنین وضعیتی را باید واقعیت اجتنابناپذیر سیاست قدرت در منطق کنش راهبردی دونالد ترامپ و نتانیاهو دانست. پیوند دو بازیگر یاد شده فرآیند ظهور و گسترش خشونتهای نظامی در محیط منطقهای و حتی سیاست بینالملل را به میزان قابل توجهی افزایش داده است. اگرچه دونالد ترامپ خود را رییسجمهور صلح میداند، اما صلحسازی را صرفا از طریق خشونت، جنگ و نبردهای بیپایان علیه بازیگران ضعیفتر امکانپذیر دانسته که این امر میتواند شکل جدیدی از منازعات نوظهور را در محیط منطقهای به وجود آورد. هرگاه خشونت به عنوان محور اصلی سیاست تلقی شود، طبیعی است که اولا جنگهای منطقهای ادامه مییابد، ثانیا هر جنگ به شکل نوینی از خشونت و تراژدی انسانی منجر میشود.
بازار ![]()
1- چرایی کنفرانس دوحه
کنفرانس دوحه با این هدف برگزار شد که همبستگی جهان عرب در مقابله با اسراییل را منعکس سازد. واقعیتهای روابط بینالملل به این موضوع اشاره دارد که انسجام بازیگران تابعی از معادله قدرت و اثر بخشی ساختاری است. هرگاه طیف گستردهای از کشورها بتوانند معادله قدرت را شکل بدهند، طبیعی است که در آن شرایط هرگونه کنفرانس منطقهای و بینالمللی میتواند به نتایج مطلوبی منجر شود. نتایجی که زمینه همگرایی، انسجام و همبستگی سیاسی بازیگران را منعکس میسازد. واقعیت موجود سیاست بینالملل به گونهای است که کشورهای منطقهای خاورمیانه فاقد انسجام ارگانیک بوده و از سوی دیگر وزن مخصوص عملیاتی و تاکتیکی آنان پس از تنهایی تاکتیکی جبهه مقاومت در مقایسه با اسراییل بسیار محدود شده است. حمایتهای پایانناپذیر امریکا از اسراییل زمینه خشونتهای گسترده منطقهای را به وجود آورده است. در شرایط موجود، بسیاری از گروههای شهروندی اسراییل و نهادهای اجتماعی اروپایی مخالفت خود را با نسلکشی در غزه و ماجراجویی اسراییل در محیط منطقهای اعلام داشتهاند. این بازیگران بر این موضوع واقفند که هر گونه کاربرد خشونت زیرساختهای لازم برای بحرانهای آینده را امکانپذیر میسازد. اسراییل در شرایط موجود تاریخی «راهبرد جنگ بیپایان» را در دستور کار قرار داده است. علت اصلی چنین راهبردی را باید در حمایتهای همهجانبه نهادهای سیاسی و نظامی امریکا از اسراییل مورد توجه قرار داد. در چنین شرایط و فضایی طبیعی به نظر میرسد که اجلاسیه دوحه نیز نتواند تاثیر قابل توجهی بر محیط منطقهای و موازنه قدرت به جا گذارد. حمایت گسترده و فراگیر خشونت ساختاری امریکا از روندهای کنش تهاجمی و نسلکشی نتانیاهو را میتوان بخشی از واقعیتهای سیاست قدرت موجود در نظم جهانی دانست. اجلاسیه دوحه به این دلیل نمیتواند مطلوبیت موثری را برای بازدارندگی در برابر اسراییل به وجود آورد که اولا محافظهکاری تاکتیکی جهان عرب در برابر خشونتهای فراگیر اسراییل موج میزند، نکته دوم آن است که کشورهای جهان عرب در فضای همکاری و ائتلاف با ایالات متحده قرار گرفتهاند. تمامی نظریهپردازان روابط بینالملل به این موضوع واقف هستند که هرگاه کشوری در وضعیت الحاق و دنبالهروی قدرتهای بزرگ قرار بگیرد، اراده و حاکمیت خود را از دست داده و در نتیجه از ساز و کارهای حمایت فراگیر و دنبالهروی بیپایان از قدرت مسلط جهانی استفاده میکند.
2- نتایج تاکتیکی کنفرانس دوحه
برگزاری هرگونه کنفرانس منطقهای و بینالمللی صرفا در شرایطی از مطلوبیت و اثربخشی برخوردار است که زمینه انسجام سیاسی و راهبردی کشورها را فراهم آورد. همبستگی سازمانی و نهادی کشورهای جهان عرب و کنفرانس اسلامی بر اساس نشانههایی از مازاد قدرت برای مقابله با تهدیدات شکل میگیرد. در روند کنفرانس دوحه هیچ یک از کشورهای حوزه خلیجفارس تمایلی به اتخاذ ساز و کارهای مبتنی بر سیاست قدرت نداشته و صرفا به الگوهای کلی برای مقابله با سیاست تهاجمی اسراییل اشاره داشتهاند. الگوهایی که هیچگاه نمیتواند زمینه رویارویی با سیاستهای تهاجمی و ماجراجویی اسراییل در محیط منطقهای را به وجود آورد. طرح مساله «ناتوی منطقهای» هیچگاه نمیتواند برای کشورهای حوزه خلیجفارس و حتی ترکیه مطلوبیت امنیتی ایجاد کند. هرگونه همبستگی تاکتیکی و راهبردی کشورهای منطقهای نیازمند نقشیابی بازیگری است که از قابلیت و نقش قدرت اجماع ساز برخوردار باشد. واقعیت آن است که در شرایط موجود منطقهای، کشورهای جهان عرب هیچ گونه حمایت موثری از جبهه مقاومت به انجام نرساندهاند. بنابراین طبیعی است که قدرت تهاجمی اسراییل به گونه تدریجی افزایش یافته و نشانههایی از انفعال تاکتیکی در جهان عرب به وجود آید. مقابله با خشونت و سیاستهای تهاجمی اسراییل صرفا در شرایطی امکانپذیر است که مبتنی بر حمایتهای ساختاری در سطح جهانی باشد. ثانیا، اهداف مشترکی سازماندهی شود که همبستگی تاکتیکی کشورها را به وجود آورد. در نهایت اینکه نشانههایی از همبستگی در فضای منطقهای شکل بگیرد. واقعیت آن است که هر گونه همبستگی باید منجر به تولید مازاد قدرت شود، در غیر این صورت زمینه برای تحقق اهداف تاکتیکی برای کشورهای منطقهای جهت مقاومت در برابر کنش تهاجمی و خشونتهای بیپایان اسراییل وجود نخواهد داشت.
نتیجه: برگزاری هر گونه کنفرانس منطقهای در شرایطی از موفقیت و مطلوبیت برخوردار میشود که بازیگران آن مجموعه از انسجام ذهنی و آمادگی لازم برای کنش عملیاتی برخوردار باشند. کنفرانس دوحه را میتوان یکی از نشانههای اصلی همکاری کشورهای جهان عرب برای حفظ هویت آرمانی دانست. در فضای بحران سیاسی و امنیتی ایجاد شده، بازیگران و کارگزاران جهان عرب ترجیح میدهند تا اهداف سیاسی خود را از طریق ساز و کارهای کنش همکاریجویانه پیگیری کنند. در حالی که جهان عرب در وضعیت انفعال نسبی قرار گرفته و تمایل چندانی به ساز و کارهای کنش متقابل در فضای نظامی و عملیاتی ندارد. جهان عرب و بسیاری از کشورهای جهان اسلام احساس میکنند که قدرت نظامی خود را باید برای مقابله با یکی از کشورهای اسلامی بسیج کنند. با چنین رویکردی هیچگاه زمینه برای متوقفسازی سیاست تهاجمی اسراییل به وجود نخواهد آمد. هماکنون اراده ساختاری چندانی در کشورهای اسلامی و جهان عرب برای مقابله تاکتیکی بازیگران تجاوز و تهاجم پایانناپذیر اسراییل مشاهده نمیشود. جهان عرب باید به این واقعیت واقف باشد که ایران و جبهه مقاومت به عنوان بخشی از فضای موازنه منطقهای محسوب میشوند. حمایت از ایران در برابر اقدامات تهاجمی امریکا، جهان غرب و اسراییل طبعا چالشهای بیشتری برای کشورهای جهان عرب ایجاد خواهد کرد. مقابله با تهدید باید در فضای کنش عملیاتی اسراییل در محیط پیرامونی انجام بگیرد وگرنه هر یک از بازیگران منطقه خاورمیانه و جهان عرب به عنوان سوژه عملیاتی بعدی اسراییل خواهند بود.