ایرانیان جهان - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
مکس بوت| دیک چنی، معاون رییسجمهور سابق امریکا که سوم نوامبر در 84 سالگی درگذشت، در سالهای پایانی عمرش از احترامی غیرمنتظره ازسوی دموکراتهایی برخوردار شد که زمانی او را جنگطلبی ماکیاولیستی میخواندند. دلیل این احترام، تبدیل شدن چنی به منتقدی صریح علیه دونالد ترامپ پس از حمله 6 ژانویه 2021 به ساختمان کنگره بود.
بازار ![]()
در سال 2022، زمانی که دخترش لیز چنی برای انتخاب مجدد به عنوان نماینده جمهوریخواه وایومینگ در کنگره رقابت میکرد، معاون رییسجمهور سابق در تبلیغی تلویزیونی برای او ظاهر شد و گفت: «در تاریخ 246 ساله کشورمان، هیچکس تهدیدی بزرگتر از دونالد ترامپ برای جمهوری ما نبوده است.» (لیز چنی در برابر رقیب مورد حمایت ترامپ شکست خورد). دو سال بعد، در 2024، هر دو چنی -دیک و لیز- از کامالا هریس برای ریاستجمهوری حمایت کردند. دیک چنی در بیانیهای اظهار داشت: «به عنوان شهروند، هر یک از ما موظف است کشور را بر حزبگرایی مقدم بدارد و از قانون اساسی دفاع کند. به همین دلیل، من به کامالا هریس، معاون رییسجمهور، رای خواهم داد.» پس از عمری خدمت در مناصب انتخابی و انتصابی به عنوان جمهوریخواهی سرسخت، جدایی چنی از حزب خود ستودنی و نادر بود؛ رییس سابقش، جورج دبلیو بوش، نه هریس را تایید و نه علنا از ترامپ انتقاد کرد.
چنی میدانست که با این کار، ترامپ -که او را «پادشاه جنگهای بیپایان و بیمعنی» مینامید- به تمسخر کشیده میشود، اما برخلاف بسیاری از جمهوریخواهان دیگر، برایش اهمیتی نداشت. او مصمم بود آنچه را درست میداند، صرفنظر از عواقب، انجام دهد. با این حال، ظهور چنی در اواخر عمر به عنوان چهره جنبش «هرگز ترامپ» طعنهآمیز بود؛ زیرا سیاستهایی که او در طول حرفه درخشانش پیگیری کرد، نه تنها راه را برای ظهور ترامپ فراهم ساخت، بلکه زمینهساز اعمال قدرت اجرایی بیسابقه توسط او نیز شد. این نتیجه عمدی رویکرد چنی نبود، بلکه پیامد ناخواسته اقداماتش بود. در واقع، برای فهم لحظه سیاسی کنونی، بررسی میراث پیچیده تاریخی چنی و وسواس او در گسترش قدرت ریاستجمهوری ضروری است.
محصور شده
در دهه 1970، چنی همراه بسیاری از جمهوریخواهان آن دوره از تلاشهای کنگره برای مهار «ریاستجمهوری امپریالیستی» -که پس از جنگ ویتنام و رسوایی واترگیت شدت گرفته بود- ابراز تأسف کرد. ملت تازه از جاسوسی افبیآی از جنبشهای حقوق مدنی و ضدجنگ و همچنین تلاشهای سیا برای ترور یا سرنگونی رهبران خارجی مطلع شده بودند و این سوءاستفادهها واکنش تندی در کنگره برانگیخت. چنی در کانون این جدال بر سر قدرت اجرایی قرار داشت. از سال 1969، او زیرنظر استادش دونالد رامسفلد سمتهایی در قوه مجریه برعهده گرفت که روزبهروز قدرتمندتر میشد. وقتی رامسفلد در 1974 رییس ستاد کاخ سفید شد، چنی را به معاونت خود برگزید. یک سال بعد، با وزارت دفاع رامسفلد، چنی در 34 سالگی جوانترین رییس ستاد کاخ سفید در تاریخ شد. جرالد فورد در انتخابات 1976 شکست خورد، اما چنی دو سال بعد به عنوان تنها نماینده وایومینگ در مجلس نمایندگان به واشنگتن بازگشت. در همین دهه که دیدگاههای سیاسی چنی شکل میگرفت، کنگره قوانین متعددی برای محدود کردن قوه مجریه تصویب کرد: اصلاحیه کیس-چرچ در 1973 حمایت نظامی از ویتنام جنوبی را ممنوع کرد، قانون اختیارات جنگی در 1973 رییسجمهور را از آغاز جنگ بدون مجوز کنگره منع نمود، قانون کنترل توقیف در 1974 از امتناع رییسجمهور از خرج بودجه مصوب کنگره جلوگیری کرد، اصلاحیه هیوز-رایان در 1974 عملیات پنهان بدون اطلاع کنگره را ممنوع ساخت، قانون فوریتهای ملی در 1976 و قانون اختیارات اقتصادی فوریتهای بینالمللی در 1977 اعلام وضعیت اضطراری بدون رضایت کنگره را محدود کرد و قانون نظارت بر اطلاعات خارجی در 1978 نظارت داخلی بدون حکم قضایی را ممنوع نمود.جیمی کارتر به عنوان رییسجمهور، چه در سبک و چه در محتوا، محدودیتهای بیشتری بر قدرت ریاستجمهوری تحمیل کرد. استنسفیلد ترنر، رییس سیا در دوره او، با افشای هویت صدها مامور مخفی در ماجرای معروف به «قتلعام هالووین 1977» خشم محافظهکاران امنیت ملی مانند چنی را برانگیخت.
او و بسیاری دیگر از جمهوریخواهان، این اقدامات کنگره را حملهای بیملاحظه به توانایی رییسجمهور در دفاع از کشور میدانستند و این ادعا را به معنای تایید همه تحقیرهایی که ایالاتمتحده در آن سالها متحمل شد، از سقوط ویتنام و حادثه مایاگوئز در 1975 گرفته تا بحران گروگانگیری در ایران و حمله شوروی به افغانستان در 1979، میدانستند.
چنی بقیه دوران کاری خود را صرف تلاش برای گسترش اختیارات ریاستجمهوری کرد. در پایان دهه 1980، چنی به مقام رییس اقلیت مجلس نمایندگان (پست شماره دو رهبری) ارتقا یافت و اگر نامزدی جان تاور برای وزارت دفاع در 1989 نتوانست تایید سنا را کسب کند، او نه نوت گینگریچ، توانست نخستین رییسجمهوریخواه مجلس نمایندگان در دهههای گذشته باشد. سپس جورج اچ. دبلیو. بوش، رییسجمهوری امریکا از چنی خواست وزارت دفاع را برعهده گیرد و او آن را پذیرفت؛ دو عملیات نظامی موفق را سازماندهی کرد: سرنگونی مانوئل نوریگا در پاناما در 1989 و آزادسازی کویت از اشغال عراق در 1991 و پس از آن کاهش نیروهای نظامی در دوران پساجنگ سرد. دوران موفقیتآمیز چنی به عنوان وزیر دفاع، اعتبار او را به عنوان خدمتگزاری شایسته و کمسروصدا تثبیت کرد و او را به حلقه خانواده بوش وارد نمود. در سال 2000، او در حال مشاوره به پسر رییسجمهور سابق درباره انتخاب معاون ریاستجمهوری بود که جورج دبلیو. بوش از او خواست خودش این سمت را بپذیرد. چنی به عنوان چهرهای دیده میشد که تجربه و وقار واشنگتن را عرضه میکند، چیزی که بوش جوانتر - که از عمارت فرمانداری تگزاس میآمد- فاقد آن بود.
هنگامی که دیوان عالی محافظهکار بازشماری آرا در فلوریدا را متوقف کرد و انتخابات را به نفع جمهوریخواهان رقم زد، چنی بیتردید به قدرتمندترین معاون رییسجمهور در تاریخ تبدیل شد.
محافظهکاری که رادیکال شد!
چنی از نفوذ خود برای پیشبرد دستورکاری استفاده کرد که حتی همکاران قدیمیاش در دولتهای فورد و جورج اچ. دبلیو. بوش -که او را عملگرایی محتاط میدانستند- شوکه کرد. پس از حملات 11 سپتامبر، زمانی که به دلیل سفر رییسجمهور هدایت واکنش کاخ سفید برعهده چنی بود، ابتدا از حمله به افغانستان و سپس، به شکلی بحثبرانگیزتر، از تهاجم به عراق حمایت کرد. در مورد دوم، تهدید صدام را به شدت بزرگنمایی نمود و در سال 2002 به کهنهسربازان جنگهای خارجی گفت: «به عبارت ساده، شکی نیست که صدام اکنون سلاحهای کشتار جمعی دارد. شکی نیست که او در حال جمعآوری آنها برای استفاده علیه دوستان، متحدان و خود ماست.» هیچ دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم چنی عمدا دروغ میگفت، اما شکی هم نیست که گزارشهای اطلاعاتی متناقض و بینتیجه را به هشداردهندهترین شکل ممکن تفسیر کرد. بدینترتیب، چنی ایالاتمتحده را به سوی آنچه «جنگ ابدی» نام گرفت، هدایت کرد. مردم در ابتدا از تهاجمها حمایت کردند، اما این حمایت به سرعت فروکش کرد، زیرا سلاح کشتارجمعی یافت نشد و نه نیروهای امریکایی در برابر چریکهای مرموز گرفتار کارزاری پرهزینه و بیپایان شدند.
جهان از دیدن عدم آمادگی ایالاتمتحده برای دوران پساجنگ شوکه شد، به ویژه باتوجه به تجربه گسترده بسیاری از مقامات ارشد دولت، از چنی گرفته تا پایینترین سطوح. این ناکامی، فرض پیشین مبنی بر اینکه تجربه دولتی گسترده پیشنیاز تصدی بالاترین مناصب است را تضعیف و همراه با دیگر شکستهای دولت بوش -از واکنش به توفان کاترینا در 2005 تا بحران مالی 2007- به رشد پوپولیسم ضد واشنگتن در هر دو جناح چپ و راست دامن زد. واکنش شدید علیه جنگ عراق (که چنی از آن حمایت میکرد) و علیه تشکیلات (که او نمادش بود) به پیروزی باراک اوباما، سناتور تازهکار و سپس هشت سال بعد، دونالد ترامپ، توسعهدهنده املاک و مستغلات بدون هیچ سابقه دولتی، کمک کرد. ترامپ در ابتدا از تهاجم حمایت کرد-برخلاف ادعاهای بعدیاش مبنی بر مخالفت از ابتدا- اما محکومیت جنگ توسط او، در میان رایدهندگان طنینانداز شد، به ویژه هنگامی که رقیب اصلیاش در انتخابات مقدماتی، برادر همان رییسجمهوری بود که دستور تهاجم را صادر کرد.
چنی علاوه بر حمایت تاثیرگذار از حمله به عراق، معمار اصلی «جنگ علیه تروریسم» نیز بود. پنج روز پس از حملات 11 سپتامبر، او اعلام کرد که دولت ایالاتمتحده باید با «هر وسیلهای که دراختیار دارد» با تاریکی مقابله کند. برنامههایی که چنی از آنها حمایت میکرد شامل اعطای اختیار به آژانس امنیت ملی برای شنود بدون حکم از امریکاییهایی است که با خارجیها در ارتباط بودند؛ ایجاد «سایتهای سیاه» سیا و زندان برونمرزی در خلیج گوانتانامو برای نگهداری نامحدود بازداشتشدگان بدون محاکمه و بدون حمایتهای کنوانسیونهای ژنو و حتی شکنجه بازداشتشدگان با آنچه به حسن تعبیر «تکنیکهای بازجویی پیشرفته» نامیده شد، بود. قانونگذاران و قضات سرانجام دولت بوش را مهار کردند: کنگره رفتار «بیرحمانه، غیرانسانی و تحقیرآمیز» با بازداشتشدگان را غیرقانونی اعلام کرد و دیوان عالی حکم داد که حتی کسانی که «جنگجویان دشمن» تلقی میشوند، حق دادخواست به دادگاه برای آزادی خود را دارند. اما تا آن زمان آسیب وارد شده بود: امریکا روزبهروز به عنوان ابرقدرتی بیقانون دیده میشد که در نقض حقوق بشر -مانند موارد کشفشده در زندان ابوغریب عراق- دست بالا دارد. تصویر محبوب چنی تاریک شد. بسیاری از همکاران سابقش معتقد بودند که او پس از 11 سپتامبر رادیکال شده است؛ حتی بوش پدر گفت: «او بسیار تندرو شده و با دیک چنیای که من میشناختم و با او کار میکردم، تفاوت زیادی پیدا کرده است.» با این حال، چنی پشیمان نشد و به عدم وقوع حملات تروریستی دیگر در مقیاس 11 سپتامبر به عنوان توجیه رویکرد تندروانهاش استناد کرد. او همچنین اصرار داشت که دیدگاههایش تغییری نکرده است. در سال 2005، ضمن دفاع از شنود بدون مجوز امریکاییها، دیدگاه گسترده خود درباره قدرت ریاستجمهوری را برای خبرنگاران توضیح داد: «من باور دارم که در طول سالها، قدرت و اقتدار ریاستجمهوری فرسایش یافته است؛ این فرسایش در تحولات متعددی منعکس شده... بسیاری از اتفاقات پیرامون واترگیت و ویتنام در دهه 70 به کاهش اقتدار منجر شد... من به اقتدار اجرایی قوی و مستحکم اعتقاد دارم و فکر میکنم جهانی که در آن زندگی میکنیم، آن را میطلبد.» جان رابرتز و ساموئل آلیتو -که هر دو در دوران بوش با حمایت قاطع چنی برای دیوان عالی نامزد شده بودند- با دیدگاه او درباره لزوم قدرت قوی ریاستجمهوری همنظر بودند. آنها دو قاضی محافظهکاری بودند که در پرونده ترامپ علیه ایالاتمتحده در سال 2023، به اعطای مصونیت تقریبا نامحدود به رییسجمهور از پیگرد قانونی در انجام وظایف «رسمی» رای دادند. بیتردید، این حکم ترامپ را جسورتر کرده، زیرا او قدرت خود را از یک ریاستجمهوری امپراتوریمانند به یک ریاستجمهوری اقتدارگرا گسترش داده است.
پوست اندازی جمهوریخواهان
چنی به درستی سوءاستفادههای ترامپ از قدرت را محکوم کرد، اما بسیاری از اقدامات ترامپ ریشه در بیاعتنایی به نظارت کنگره، رسانهها و قوه قضاییه داشت؛ بیاعتناییای که توسط چنی و دیگر جمهوریخواهان «عادی» نسل او پرورش یافته بود. برای نمونه، ترامپ با امتناع از هزینه کردن بودجههای مصوب کنگره برای موسسات ملی بهداشت، آژانس مدیریت اضطراری فدرال، برنامه هداستارت و دیگر اولویتهایی که مورد علاقه جنبش «مگا» نیستند، قانون کنترل توقیف را به سخره گرفت. او حتی آژانس توسعه بینالمللی ایالاتمتحده -که با مجوز کنگره فعالیت میکرد- را با یک فرمان اجرایی تعطیل کرد. چنی در وهله نخست هرگز از قانون کنترل توقیف حمایت نکرده بود. ترامپ همچنین با دستور به ارتش برای غرق کردن قایقهای مظنونان به قاچاق موادمخدر در کاراییب و اقیانوس آرام بدون هیچ مجوزی از کنگره، قانون اختیارات جنگی را نادیده گرفت. دولت توضیحی ارایه داد مبنی بر اینکه چرا این قانون در مورد حمله به قایقها اعمال میشود؛ توضیحی که برای هر کس که این قانون را ضمانتی مهم برای اختیارات جنگی رییسجمهور میداند، قانعکننده نیست. چنی همیشه استدلال میکرد که این قانون «نقض قوانین و خلاف قانون اساسی اختیارات ریاستجمهوری» است. ترامپ همچنین از «نظریه واحد اجرایی» -که چنی از آن دفاع میکرد و معتقد بود رییسجمهور باید اختیار نامحدودی بر تمام جنبههای قوه مجریه داشته باشد- سوءاستفاده میکند تا مقامات آژانسهای فدرال مستقل مانند هیات ملی روابط کار و فدرال رزرو را اخراج کند و به وزارت دادگستری دستور دهد دشمنان سیاسیاش را تحت پیگرد قرار دهد. چنی «مزیت اجرایی» را برای اعطای آزادی عمل گسترده به رییسجمهور در تصمیمگیریهای دشوار امنیت ملی ترویج داد، اما ترامپ تصمیمهای او را یک گام فراتر برد و هرگونه نظارت داخلی بر اعمال قدرت رییسجمهور را از میان برداشت. اکنون دادگاهها آخرین خط دفاع از نظم قانون اساسیاند. اغراق است اگر بگوییم چنی یک ترامپیست اولیه بود یا حرفه او مستقیما به ظهور ترامپ انجامید. بسیاری از اقدامات ترامپ برخلاف باورهای چنی و دیگر جمهوریخواهان زمان اوست. برای نمونه، ترامپ حمایت دیرینه حزب از تجارت آزاد و مهاجرت قانونی را رد کرده و در سرکوب مخالفان و مجازات دشمنان سیاسی، حتی از مخالفان دوران نیکسون نیز فراتر رفته است. چنی هر چه بود، دشمن دموکراسی نبود، حتی اگر به نام امنیت ملی برخی ضمانتهای رویهای آن را زیر پا میگذاشت. تنها باری که او نیروهای مسلح را در داخل کشور به کار گرفت -در جریان شورشهای 1992رادنی کینگ در لسآنجلس- در پاسخ به یک وضعیت اضطراری واقعی و به درخواست فرماندار کالیفرنیا بود. او هرگز نقشه اعزام گارد ملی به شهرهای تحت کنترل دموکراتها را نداشت، همانطور که اکنون ترامپ انجام میدهد. چنی میهنپرستی تکنوکرات بود، نه عوامفریبی قدرتطلب. او در پی تصاحب قدرت یا جلبتوجه برای خود نبود؛ همیشه این تصور را ترسیم میکرد که خدمت دولتی را وظیفهای سنگین، هرچند طاقتفرسا، میداند نه ابزاری برای بزرگنمایی خویش.
میراث چنی
اما این تنها تجربه دوران پس از جنگ جهانی دوم را تایید میکند: هر نسل از جمهوریخواهان از نسل پیشین رادیکالتر میشوند. رونالد ریگان راستگراتر از ریچارد نیکسون بود و ترامپ راستگراتر از ریگان است. تا دهه 1980، بری گلدواتر -که زمانی نماد راست افراطی جمهوریخواهان بود- به منتقدی آزادیخواه از محافظهکاری اجتماعی حزب تبدیل شده بود. چنی نیز که در نسل پیشین قهرمان راست افراطی به شمار میرفت، سرانجام به نمادی از مقاومت در برابر جنبش «مگا» بدل شد، اما حتی اگر چنی هرگز قصد ایجاد جنبش ترامپ را نداشته باشد، بسیاری از اقدامات آن ریشه در میراث او دارد. بنابراین، زمان آن رسیده که محافظهکاران اصولگرا -حالا که دیدهاند این شور و اشتیاق به کجا انجامیده- در پایبندی چنی به اختیارات اجرایی نامحدود تجدیدنظر کنند. محافظهکاران قانون اساسی به جای نقشه کشیدن برای گسترش قدرت ریاستجمهوری، باید درباره احیای کنترلها و توازنهایی که دولت ترامپ در حال فرسایش یا نادیده گرفتن آنهاست، بحث کنند.
ترجمه: نوشین محجوب