پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۴
خواندنی ها

شبیه حجت!

شبیه حجت!
ایرانیان جهان - روزنامه سازندگی /متن پیش رو در سازندگی منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست چرا سخنان سیدعلی مدنی‌زاده با واکنش‌های منفی مواجه شد؟ جمشید پیش ...
  بزرگنمايي:

ایرانیان جهان - روزنامه سازندگی /متن پیش رو در سازندگی منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
چرا سخنان سیدعلی مدنی‌زاده با واکنش‌های منفی مواجه شد؟
جمشید پیش قدم| انتقادها علیه موضع‌گیری‌های اخیر وزیر امور اقتصادی و دارایی افزایش یافته است. اخیرا سیدعلی مدنی‌زاده با اشاره به فعال‌سازی مکانیسم ماشه گفته:«دولت کاملاً آماده رویارویی با این چالش است و آن را به فرصتی برای تحول اقتصادی تبدیل خواهد کرد. او تأکید کرد: «هرچند برخی قصد وارد کردن شوک اقتصادی به کشور را دارند اما ما به ‌جای مفهوم تاب‌آوری از مفهوم پادشکنندگی استفاده می‌کنیم تا این چالش را به فرصتی برای رفع نواقص و ایرادات زیرساختی اقتصاد تبدیل کنیم». همچنین او در نشست دیگری بیان کرده بود: «این شرایط را به شکوفایی اقتصادی تبدیل می‌کنیم».
بازار
البته اظهارات آقای مدنی‌زاده درباره شکوفایی اقتصادی در شرایط تحریم، ممکن است نتیجه تلاش برای جلب اعتماد عمومی یا توجیه عملکرد دولت باشد نه لزوماً اعتقاد واقعی به عملی بودن این ایده اما هر چه هست این سخنان، افراد را یاد سخنان مشابهی می‌اندازد که پیش از این توسط حجت‌ عبدالملکی، یاسر جبرائیلی و … مطرح شده است. از ابتدای دهه 1390 جامعه ایران شاهد ظهور جوانانی بوده که ادعا می‌کردند، تحریم‌ها هیچ اثری بر اقتصاد ایران نمی‌گذارد. همه این افراد معتقد بودند که تحریم‌های اقتصادی برای ایران فرصت است و می‌توان از این فرصت برای شکوفایی اقتصادی استفاده کرد اما تحریم‌های شدید دهه‌های اخیر در عالم واقعیت منجر به تورم مزمن، کاهش تولید ناخالص داخلی، بیکاری گسترده و مهاجرت نخبگان شده بدون آنکه شواهد ملموسی از «شکوفایی» مشاهده شود. برای مثال، نرخ تورم ایران در سال‌های تحریم به بیش از 40 درصد رسیده و رشد اقتصادی اغلب زیر 2 درصد مانده است. اما سوال این است که چرا افراد وقتی وارد سیاست می‌شوند به سادگی به اصول خود پشت‌ پا می‌زنند و حرف‌های دور از واقعیت می‌زنند؟
احتمالا پاسخ را باید در ترکیبی از عوامل روانی، ساختاری و اجتماعی جست‌وجو کرد. ورود به سیاست معمولاً فرد را از فضای نظری و دانشگاهی که بر مبنای استدلال، دقت و صداقت علمی است، وارد عرصه‌ای می‌کند که منطق آن بر قدرت، رقابت و مصلحت‌سنجی استوار است. در چنین فضایی «حقیقت» اهمیت ثانویه پیدا می‌کند و آنچه ارزشمند تلقی می‌شود، «کارایی سیاسی» یا «قابلیت بقا» است.
سیاست‌مداران اغلب تحت فشار برای ارائه راه‌حل‌های سریع و جذاب برای مشکلات پیچیده قرار دارند. این فشار، به‌ویژه در جوامعی مثل ایران که با بحران‌های اقتصادی و اجتماعی متعددی مواجه است،آنها را وادار می‌کند تا وعده‌های بزرگ و خوش‌بینانه‌ای مانند «تبدیل تحریم به فرصت» بدهند حتی اگر شواهد تاریخی، خلاف آن را نشان دهد. همچنین سیاست‌مداران به دلیل جایگاه و دسترسی محدود به اطلاعات واقعی یا محصور شدن در حلقه‌های مشاوران همفکر ممکن است از واقعیت‌های روزمره مردم فاصله بگیرند. این انفصال باعث می‌شود که اظهاراتی مانند تبدیل مکانیسم ماشه به «فرصت تحول اقتصادی» مطرح کنند، در حالی که مردم عادی با اثرات ملموس تحریم‌ها مثل تورم 40 درصدی یا کاهش قدرت خرید مواجه‌اند. این شکاف بین گفتار و واقعیت از نگاه ناظران بیرونی «عجیب» به نظر می‌رسد.
از سوی دیگر ورود به سیاست، اغلب افراد را در معرض ایدئولوژی‌های خاص یا فشارهای گروهی قرار می‌دهد. سیاست‌مداران برای حفظ جایگاه خود در یک جناح یا جلب حمایت پایگاه اجتماعی خاص ممکن است به طرح نظراتی متوسل شوند که با واقعیت همخوانی ندارد.
اما نکته دردناک قضیه برای علاقه‌مندان به آقای مدنی‌زاده این است که سیاست‌مداران برای بقا در قدرت، گاهی به ساده‌سازی مسائل پیچیده یا ارائه روایت‌های خوش‌بینانه متوسل می‌شوند تا از انتقادات بکاهند یا امید کاذب ایجاد کنند. سخنان مدنی‌زاده درباره شکوفایی اقتصادی می‌تواند در این راستا باشد؛ به جای پذیرش ناکارآمدی‌ها یا محدودیت‌ها، او سعی می‌کند، تصویری مثبت و پیش‌برنده ترسیم کند حتی اگر به تقلیل مسائل یا دروغ‌گویی متهم شود.
فردی که سال‌ها در فضای علمی پرورش یافته، ممکن است در آغاز با نیت اصلاح و خدمت وارد سیاست شود اما ساختار قدرت به‌گونه‌ای طراحی شده که برای تأثیرگذاری یا حتی برای بقا باید با جریان‌های قدرتمند سازگار شود. این سازگاری معمولاً با تعدیل یا تحریف مواضع همراه است. به مرور زمان، فشارهای رسانه‌ای، انتظارات عمومی، رقابت‌های درون‌گروهی و نیاز به حفظ جایگاه، باعث می‌شود که اصول اولیه، قربانی نوعی «واقع‌گرایی سیاسی» شوند. در این میان، افراد تحصیل‌کرده در دانشگاه‌های معتبر خارجی نیز از این قاعده مستثنا نیستند. حتی اگر در محیطی علمی، استقلال فکری و تفکر نقادانه را آموخته باشند، سیاست داخلی کشور ما با ساختار پیچیده، محدودیت‌های گفتاری و هزینه‌های سنگین برای مواضع صریح، آنها را ناچار می‌کند که میان «حقیقت گفتن» و «ماندن در بازی» یکی را انتخاب کنند. بیشترشان دومی را برمی‌گزینند و برای توجیه آن به تدریج روایت ذهنی جدیدی می‌سازند که در آن سازش با قدرت را نوعی «خرد سیاسی» جلوه می‌دهند.
بسیاری از این افراد به جای اینکه ساختار را تغییر دهند، خود در قالب آن شکل می‌گیرند. این فرآیند معمولاً تدریجی است اما نتیجه‌اش یکی است. آن هم فاصله گرفتن از صداقت فکری و گفتن حرف‌هایی که بیشتر برای خوشایند قدرت یا افکار عمومی طراحی شده‌اند تا برای بیان واقعیت.
نمونه دیگر، حمید قنبری است که وقتی دور از دولت بود، تحریم‌ها را ویرانگر می‌دانست اما اکنون که در وزارت امور خارجه سمت گرفته، تحریم‌ها را بی‌اثر می‌داند. او وقتی خارج از ساختار رسمی قدرت سخن می‌گفت، آزادی بیشتری داشت تا تحلیل‌های فنی یا واقع‌بینانه‌تری ارائه کند اما به‌ محض آنکه وارد ساختار رسمی شد، موقعیت او به‌طور بنیادین تغییر و سخنانی کاملا متفاوت از قبل مطرح کرد. کاملا مشخص است که در چنین جایگاه‌هایی، هدف اصلی بیان حقیقت اقتصادی نیست بلکه دفاع از مواضع رسمی دولت و ساختار سیاسی است. به همین دلیل مدنی‌زاده و قنبری حالا بخشی از دستگاهی هستند که باید «امید و اقتدار» القا کند نه «آسیب و ضعف». در نتیجه، زبان و مواضع آنها نیز با این مأموریت تطبیق پیدا می‌کند. در واقع، تضاد میان گفتار سابق و فعلی این دو، نه ناشی از تغییر ناگهانی در باورهای علمی بلکه ناشی از فشار ساختاری برای حفظ انسجام گفتمان رسمی است.
در سیاست ایران و بسیاری از کشورهای مشابه، این نوع چرخش گفتاری نه استثنا بلکه قاعده است. فرد در نقش «کارشناس بیرون از قدرت» می‌تواند نقد کند اما در نقش «کارگزار درون قدرت» باید توجیه کند و چون ساختار سیاسی چندان پذیرای تضاد درونی نیست، آنچه از او انتظار می‌رود «وفاداری به روایت رسمی» است نه «پایبندی به تحلیل علمی». در نتیجه، وقتی فردی چون قنبری امروز تحریم‌ها را بی‌اثر می‌خواند، احتمالاً نه از سر باور عمیق بلکه از سر ضرورت جایگاه سخن می‌گوید. سیاست‌مداران و مقام‌ها معمولاً واقعیت را نمی‌گویند؛ آن را مدیریت می‌کنند.
در سال‌های گذشته افرادی نظیر مدنی‌زاده و قنبری کم وارد عرصه سیاسی ایران نشده‌اند اما در فاصله زمانی اندک تغییر روش داده‌اند. انگار سیاست به دلیل ماهیت پیچیده و فشارزای خود می‌تواند، تأثیرات عمیقی بر رفتار و گفتار افراد بگذارد و آنها را به سمت بیان اظهاراتی سوق دهد که ممکن است عجیب، غیرواقعی یا حتی شعاری به نظر برسد. سیاست به خودی خود، آدم‌ها را تغییر نمی‌دهد اما ساختارها، فشارها و انگیزه‌های آن می‌تواند، افراد را به سمتی ببرد که برای حفظ جایگاه یا جلب حمایت، حرف‌هایی بزنند که از منطق عملی یا تجربه تاریخی فاصله دارد. این رفتار در همه نظام‌های سیاسی دیده می‌شود اما در شرایط بحرانی مثل ایران، به دلیل شدت مشکلات و انتظارات بالا، بیشتر به چشم می‌آید.


نظرات شما